کلی مطلب باحال و علمی میتونی اینجا پیدا کنی

۳۸۲ مطلب با موضوع «عمومی/اجتماعی» ثبت شده است

ریشه ها....

ریشه های قالی را تا می کنیم تا سالم بماند...
 ولی ریشه زندگی یکدیگررا با تبر نامهربانی قطع می کنیم و اسمش را می گذاریم برخورد منطقی!!!!


دل می شکنیم واسمش میشود فهم وشعور!!!!
چشمی رااشکبار می کنیم واسمش را می گذاریم حق!!!!
غافل ازاینکه اگر درتمام این موارد فقط کمی صبوری کنیم دیگر مجبور نیستیم عذرخواهی کنیم ...
ریشه زندگی انسانهارا دریابیم وچون ریشه های قالی محترم بشماریم...
گاهی متفاوت باش...
بخشش را ازخورشید بیاموز…
که ترازوئی ندارد…
سبک وسنگین نمیکند…
جدا نمی سازد...
و فرقی نمیگذارد....
به همه از دم روشنایی می بخشد...
محبت را بی محاسبه پخش کن...
دروازه های قلبت رابه روی همه بگشا ....
و باور داشته باش خدایی که در این نزدیکیست، بهترینها رابرایت رقم زده است

۲۹ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

👈تفکر اردکی!!

👈تفکر اردکی!!


دو اردک بعد از دعوایی که هیچوقت زیاد طول نمی کشد ، از هم جدا میشوند و در جهت مخالف هم شنا می کنند .
 بعد هر یک از اردک‌ها چند بار بالهایش را به شدت به هم می زند و انرژی مازادی را که در طول دعوا در او جمع شده بود آزاد می کند .
آنها بعد از بهم زدن بالهایشان با آرامش روی آب شناور می شوند، مثل اینکه هیچ اتفاقی نیفتاده است.

 اگر اردک دارای ذهن انسان بود، چه قدر زندگی برایش دشوار می شد....

#تجربه_رایگان
#درس_زندگی
درسی که اردک به ما می آموزد این است :
💎 بال هایت را به هم بزن
💎ماجرا را رها کن ،
💎کینه کسى رو به دل نگیر
(وقتی از کسی کینه به دل میگیرید در حقیقت ،برده او می شوید . . .)
💎مراقب خود باشید .
💎هرکس شما را می آزارد او را ببخشید .
(نه بخاطر اینکه او مستحق بخشش است ،به دلیل اینکه شما سزاوار و مستحق آرامشید .....)،که این نفرت مثل زهرى است که ذره ذره  خود مى نوشى و انتظار دارى طرف مقابلت اسیب ببیند ، در حالى که اینطور نیست ، جز اسیب به خود نتیجه ى دیگرى ندارد پس  ببخش و رها شو و  به تنها مکان قدرت یعنی زمان حال برگرد .


🎈"رهایی از گذشته"🎈
اجازه دهید کلماتتان؛
باعث قوت قلب دیگران شود ،
الهام بخش شان باشد …
و مسیرشان را روشن کند .
اجازه دهید اعمالتان …
زنجیرهای دیگران را باز کند .
اجازه دهید دست هایتان …
چشم بند را از دید دیگران کنار بزند .
اجازه دهید عشقتان …
یک نمونه ی درخشان برای دیگران باشد .
و در پایان اجازه دهید محبت شما ،
نمایشی از محبت خالق مهربون و کاینات باشد...

۲۹ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۰۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

چند کاربرد موثر پودر بچه


#بدونیم

چند کاربرد موثر پودر بچه


به عنوان شامپو خشک
اگر وقت زیادی ندارید که دوش بگیرید مقداری پودر بچه روی موهای چرب بپاشید و به آرامی ماساژ دهید سپس شانه کنید تا وقتی که اثری از پودر روی موها نباشه.

حجم دهنده مژه ها
بعد از اینکه یک دور ریمل زنید با استفاده از سر گوش پاکن یا قلم آرایشی کمی پودر بچه به مژه هاتون بمالید بعد ریمل بزنید.این ترفند باعث میشه مژه ها بلندتر و حجیم تر به نظر برسن.

گردنبند گره خورده
مقداری پودربچه روی قسمت گره خورده و درهم پیچیده شده بریزید و بین انگشتها و شست دستتون بمالید تا گره شل و سپس باز بشه.



جذب روغن و گریس
برای اینکه از این لکه های سرسخت خلاص بشید، مقداری پودربچه روی هر دو طرف قسمتی از لباس که لکه دار شده بریزید و یک ساعت زمان بدین که پودر روغن رو جذب کنه.در آخر لباس رو بشویید و اجازه دهید در سایه خشک بشه.

جدا کردن شن و ماسه از پا
یک بطری مناسب را از پودر بچه پر کنید و در کیف ساحلی خود بذارید. در پایان روز، پودر رو روی پوست خود مالش بدین تا شن و ماسه دریا براحتی از پوست تون جدا شه.

خنک کردن ملحفه ها
این ترفند برای شب های گرم مخصوصا تابستان عالیه.کمی پودر بچه رو بین ملحفه‌های خود بپاشید، از خواب بسیار خنکی لذت خواهید برد. پودر بچه همه چیز را خنک می‌کنه و بوی مطبوع اون خواب راحتی را براتون رقم میزنه.
#بدونیم

۲۹ بهمن ۹۵ ، ۱۳:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دود سیگار زشته ؛ دود ماشین خوبه !!!


دود سیگار زشته ؛ دود ماشین خوبه !!!

مقطع کوتاهی سیگار میکشیدم و خوشبختانه مدتهاست کشیدن سیگار را ترک کرده ام.
در میان نامه ها و کامنتها در سایت و صفحه ی فیس بوکم، تعدادی پیام دریافت کردم با این مضامین که:
ما تا به حال فکر میکردیم تو فهمیده و باسوادی! خجالت نمیکشی از اینکه سیگار میکشی؟ اصلاً به چه حقی کسی که ماهیانه صدها هزار نفر نوشته هایش را میخوانند و الگوی جوانان است باید عکس سیگار کشیدن روی سایت بگذارد؟ و …آن نوشته و این کامنت ها، برخی از دردهای جامعه را که سالهاست به آن عادت کرده ایم پیش چشمم آورد.

نخستین درد را "اعتقاد" به "الگوی کامل" می دانم. تفکری که میگوید
ادامه مطلب...
۲۶ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

چگونه_بر_اضطرابتان_در_جمع_غلبه_کنید!!

چگونه_بر_اضطرابتان_در_جمع_غلبه_کنید!!
 
افرادی که اعتماد به نفس شان پایین آمده و در جمع دوستان نمی توانند به راحتی صحبت کنند، می توانند با بکارگیری چند راهکار ساده مورد ‌توصیه کارشناسان، بر این مشکل خود غلبه کنند.
1.خودگویی(گفتگو با خود)
برای غلبه بر احساس دستپاچگی در موقعیت های اجتماعی از خودگویی های مثبت استفاده کنید؛ مثلا اینکه:
   من از خودم رضایت دارم، نیازی به تأیید دیگران ندارم.
   با اشتیاق به صحبت های اطرافیان گوش می دهم و از همین طریق با آنها ارتباط برقرار می کنم.
   با افراد غریبه، در مهمانی ها آشنا خواهم شد و صحبت می کنم بدون آنکه نگران باشم در مورد من چه فکر می کنند.
 
2. مهربانی به خویشتن
اگر هنگامی که در جمع هستید، این فکر در ذهنتان مانور می دهد که دیگران در مورد شما چه قضاوتی می کنند، دستپاچه و مضطرب خواهید شد. اما باید این نکته را به خودتان یادآوری کنید که

ادامه مطلب...
۲۲ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تقدیم به تمام دختران سرزمینم.

تقدیم به دخترها..


بخون خیلی قشنگه

✔ﻣﯿﮕﻦ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﺍ ﺍصلا بهﭘﺴﺮﺍ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﻧﺪﺍﺭﻥ.

✔ﻣﯿﮕﻦ ﺩﺧﺘﺮﺍﯼ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻫﻤﻪ ﻋﺼﺒﯽ ﻭ ﺑﺪﺍﺧﻼﻕ ﺷﺪﻥ.

✔ﻣﯿﮕﻦ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺩیگه مثل ﻗﺒﻠﻨﺎ ﺣﺎﻝ ﻭ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﻧﺪﺍﺭﻥ.


✔ﻣﯿﮕﻦ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺩیگه ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺗﯽ ﻧﻤﯿﺸﻦ

ﯾﮑﯽ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺩﺧﺘﺮﺍﯼ ﻗﺪﻳﻢ ......

ﺭﻓﯿﻘﻢ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺩﺧﺘﺮﺍﯼ ﺍﻣﺮﻭﺯﯼ ﻫﻤﺶ ﺑﻠﺪﻥ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﮐﻨﻦ .
ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﻫﻨﻢ ﺑﺎﺯ ﻧﺸﺪ که ﺑﮕﻢیهﺩﺧﺘﺮ ﻏﻤﺸﻮ ﭘﺸﺘﻪ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﭘﻨﻬﻮﻥ ﻣﯿﮑﻨﻪ!!

ﻧﺸﺪ ﺑﮕﻢ ﺩﺧﺘﺮﺍﯼﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﺍﻏﻮﻧﻦ ﭼﻮﻥ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﻭﻧﺎ ﺭﻭ ﺩﺍﻏﻮﻥ ﮐﺮﺩﻩ.!!

ﯾﺎﺩﻡ ﺭفت کهﺑﮕﻢ ﺍگه ﺩﺧﺘﺮﺍﯼ ﻗﺪﯾﻢ ﺧﻮﺏﺑﻮﺩﻥ ﻭﺍﺱ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩکه ﻣﺮﺩﺍﯾﯽ ﻗﺪﯾﻤﻢ ﺧﻮﺏﺑﻮﺩﻥ !!!

ﯾﺎﺩﻡ ﺭفت ﺑﮕﻢ چهﺗﻮﻗﻌﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮﯼ که
ﺍﺯ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩﺵ ﺳﻮ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺷﺪﻩ!!!

ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺩﺧﺘﺮﺍ که ﻣﺮﺩ ﺑﻮﺩﻧﻮ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺮﺩﺍ ﺑﻠﺪﻥ..

ﻭﻟﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻨﻦ!

پس هیسسسسسسسسسس دخترها فریاد نمیزنن

تقدیم به همه ی دخترایی که هیچ کس نمیدونه چه غمی تودلاشونه. ,,,   تقدیم به همه دختران ایران زمین


۲۲ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بانو

بانو از خودت دست نکش
خودت چتر باش
خودت ابر باش
خودت باران
شک نکن خدا نابغه بوده،که تو را آفریده
بیخیال بنده هایش که دنیای زنانه ات را نادیده گرفتند
،
بانو ایندفعه سر سفره، تو نان گرم بخور
اصلا تمام زیتون های دنیا هم مال تو
هر وقت هم تنت سرد شد
تنهاییت را بغض نکن
آواز کن
با صدای بلند برای گرمیه دلت بخوان
دیگر هیچ وقت تنهاییت را باگریه نشان نده
حتی وقتی تنها میخوابی.
بگذار ایندفعه لالاییت را برای خودت...
،
چه خوب میشد عصرانه میهمان خودت باشی
بانو بانو بانو
چای که دم کشید
دامن کوتاهت یادت نرود
قند توی دل قندان آب میشود
طعم گس چای را که هورت میکشی
،
بانو یک دل سیر بخند
بخند به ریش روزگار
که اگر عاطفه و مهر تو نبود
 تو را به قضاوت نمی نشستند
و حکم به مشروطی آزادیت نمیدادند
که هر جا میروی گزارش کنی
که من میگویم، من میخواهم و من منشان
گوشت که سهل است جانت را پر کند
مهربان یک دل سیر بخواب
تا درد حرفهایی که دل کوچکت را میشکند
فراموش کنی
بانوی کامل
خدا آرامش هستی را در چشمانت
در حلقه آغوشت
درست روی لبهایت به امانت گذاشت
به جهنم برود، هر که آرامشت را دستخوش زمختی خویش کند
به جهنم برود آنکه بلندای روحت را نمیبیند
ولی فرود و فراز تنت را خوب میشناسد
به جهنم برود کسی که تو را ضعیفه خواند
تا ضعف خودش به چشم نیاید
بین خودمان باشد
خدا شرمنده جای نوازشهاییست که روی تنت ماند.
-به جهنم میرود
،
بانو راستی حال دلت چطور است؟
چند وقت است رویا ندیده ای،
راستی هنوز اشک میریزی؟!؟!؟
قول دادی که دیگر تنهاییت را با گریه نشان ندهی
نکند هنوز منتظر شنیدن دوستت دارمی!!!
،
بیا بحث را عوض کنیم
راستی موهایت را بگذار بلند شود
بگذار از زیر روسری هوایی بخورند
لاک قرمز یادت نرود
خدا هر چه صورتی و قرمز و سرخابیست برای تو آفریده
کلاغ ها دیر زمانیست پشت سر طاووس حرف میزنند
اصلا بگذار یک کلاغ چل کلاغ کنند
تو گوشواره هایت را فراموش نکنی
،
،
بانو هر وقت دلت خواست دستت را از ماشین بیرون ببر و
تن وحشی باد را لمس کن
هر وقت هم دلت خواست
لبه ی جوی راه برو
حتی بلند حرف بزن و بخند
و هر روز هم برقص خواستی با ساز دلت خواستی با...
فقط یادت نرود کتاب بخوانی
بانوی کامل و زیبا
تو سلیقه خاص خدایی
آنِ خلقتت خدا قلیانی چاق کرد
پا روی پایش انداخته
و روی بوم نازنین وجودت قلم عشق را چرخاند
پس تو نابترینی
،
بانو نابترین شعر خدایی تو
سَر انگشت بهاری
بخند از ته دل رها
و بزن
 قید احساسی که نخوانَد تمنای نگاهت را...

۲۰ بهمن ۹۵ ، ۱۱:۲۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

به دنبال یک " خود " جدید!



به دنبال یک " خود " جدید!

باید خداحافظی کرد!از همه آنهایی که دوست داشتنِ بی‌ شائبه را نیاموخته اند.از همه آنهایی که عشق را حقِ مسلمِ خود می‌‌دانند و حتی ذره‌ای عشق ورزیدن بلد نیستند.
از همه آنهایی که چشم‌هایشان را به خوبی‌‌ها می‌‌بندند و کوچکترین اتفاق‌ها را از دریچه ی  شک و تردید می‌بینند.از همه آنهایی که هرگز کلامی به مهر بر زبانشان جاری نمی‌‌شود، آنهایی که تمام فرصت‌ها را غنیمت می‌‌شمارند برای رنجاندن کسانی‌ که تشنه‌ ی محبتند.

باید خداحافظی کرد!از آنهایی که به کرات دل ما را شکسته اند.از آنهایی که از شادمانی‌های ما شاد نمی‌‌شوند.از آنهایی که در غمها نه غمخوارِ ما هستند نه سنگ صبور!از آنهایی که با ما هیچ خاطره‌ای نمی‌سازند،آنهایی که  به سادگی‌ ما را فراموش می‌‌کنند، آنهایی که تنها زمانی‌ سراغِ ما می‌‌آیند که چیزی می‌‌خواهند یا کاری دارند.

باید خداحافظی کرد!از خودمان ...باید با یک خودِ جدید آشنا شد.
با کسی‌ که خودش را بیش از اینها دوست دارد.با کسی‌ که می‌‌تواند راست قامت بایستد و با قدرت و شهامت مرز‌های خود را به دیگران نشان دهد. نشاند دهد خطِ قرمز او احترام متقابل است چه در کلام چه در رفتار
خداحافظ آدم‌های نامهربان ...



۲۰ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۵۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

چرا یک مدیر موفق می شود؟


چرا یک مدیر موفق می شود؟

روباه: می‌دونی ساعت چنده آخه ساعت من خراب شده.
شیر : من می‌تونم به راحتی برات درستش کنم.
روباه : ولی پنجه‌های بزرگ تو فقط اونو خرابتر می‌کنه.
شیر : نه بده برات تعمیرش می‌کنم.

روباه : مسخره است. هر احمقی میدونه که یک شیر تنبل با چنگال‌های بزرگ نمی‌تونه یه ساعت مچی پیچیده رو تعمیر کنه.
شیر : البته که می‌تونه. اونو بده تا برات تعمیرش کنم.
شیر داخل لانه‌اش شد و بعد از مدتی با ساعتی که به خوبی کار می‌کرد بازگشت.
روباه شگفت زده شد و شیر دوباره زیر آفتاب دراز کشید و رضایتمندانه به خود می‌بالید.

بعد از مدت کمی گرگی رسید و به شیر لمیده در زیر آفتاب نگاهی کرد.
گرگ : می‌تونم امشب بیام و با تو تلویزیون نگاه کنم؟ چون تلویزیونم خرابه.
شیر : من می‌تونم به راحتی برات درستش کنم.
گرگ : از من توقع نداری که این چرند رو باور کنم. امکان نداره که یک شیر تنبل با چنگال‌های بزرگ بتونه یک تلویزیون پیچیده رو درست کنه.
شیر : مهم نیست. می‌خواهی امتحان کنی؟
شیر داخل لانه‌اش شد و بعد از مدتی  تلویزیون تعمیر شده برگشت.
گرگ شگفت زده و با خوشحالی دور شد.

حال ببینیم در لانه شیر چه خبره؟

در یک طرف شش خرگوش باهوش و کوچک مشغول کارهای بسیار پیچیده بوسیله ابزارهای مخصوص هستند و در طرف دیگر شیر بزرگ مفتخرانه لمیده است.

نتیجه :اگر می‌خواهید بدانید چرا یک مدیر مشهور است به کار زیر دستانش توجه کنید.
اگر می‌خواهید مدیر موفق و مؤثری باشید از هوشمندی و ارتقاء کارکنان تان نهراسید بلکه به آنها فرصت رشد بدهید.
 این مسأله چیزی از توانمندی‌های شما نمی‌کاهد.

بیل گیتس:
مدیران موفق، افراد باهوش‌تر از خودشان  را استخدام می‌کنند

۲۰ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تبریز "شهر اولین ها"

📝تبریزی ها تحسین برانگیزند


🔹بازار تبریز و حمایت از تولید داخل

🔹مردم تبریز را باید ستود و تحسین کرد، بی هیچ تردیدی. آنها از همگراترین مردمان ایران هستند و رشد همه جانبه این شهر در زمینه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی رهین همین همبستگی و دوراندیشی مردمانش هست.

🔹زمانی آنها تصمیم گرفتند دیگر به هیچ گدایی پول ندهند تا شهرشان اولین کلانشهر بی گدای ایران باشد؛ به جایش مؤسسات خیریه مردمی تشکیل دادند که نیازهای فقرای واقعی را برآورده سازند. نکته اینجاست که اگر تنها تعدادی از مردم، یا این عزم گروهی همراهی نمی کردند، عنوان شهر بدون متکدی، به تبریز نمی رسید.

🔹زمانی دیگر که مهاجران غیر قانونی افغان به شهرهای مختلف ایران روانه شدند و بسیاری از کارفرمایان با قیمت های ارزان آنها را به کار گرفتند، تبریزی ها تصمیم گرفتند فرصت های شغلی شهرشان را برای فرزندان خود نگه دارند و به همین خاطر از خیر کارگران ارزان و بدون بیمه افغان گذشتند؛ بدین ترتیب، تبریز تنها شهر صنعتی ایران شد که هیچ کارگر افغانی در آن کار نمی کند.

🔹سال ها پیش، اتوبوسرانی #تبریز، چند ریال بر قیمت بلیت افزود و تبریزی ها که این افزایش را غیرمنصفانه می دانستند، تصمیم گرفتند که تا برگشت قیمت ها به وضعیت قبلی سوار اتوبوس نشوند و در نهایت هم همان شد که مردم می خواستند.

🔹درسالهای گذشته  نیز وقتی مدیریت ارشد استان، شرکتی عمومی برای بهسازی شهر تشکیل داد، مردم تبریز یا سرمایه های خرد و کلان شان در آن مشارکت کردند و در اندک سالی، چهره شهرشان را دگرگون کردند.

🔹این روزها نیز از #بازار_تبریز خبری می رسد که می تواند برای همه ما مردم ایران الگوی عملی باشد. بسیاری از بازاریان تبریز تصمیم گرفته اند دیگر منتظر تصمیمات و اقدامات مسؤولان برای مبارزه با #قاچاق_کفش نباشند و خودشان کاری کنند کارستان. آنها تابلوهایی پشت ویترین مغازه هایشان زده اند که رویش نوشته است فقط کفش ایرانی می فروشیم.

🔹بدین ترتیب، کفش های بی کیفیت چینی که در سایه بی عملی مسؤولان، خود را بازار تحمیل کرده و باعث بیکاری بسیاری از کارگران و ورشکستگی تولیدکنندگان شده بوده بودند، بعد از سال ها، ناگزیر از عقب نشینی شده اند و رونق، بار دیگر به این صنعت پرقدمت تبریز بازگشته است. امروز کفش تبریز که جزو برندهای معتبر کفش در ایران است، جان دوباره ای گرفته است.

🔹مردم تبریز هم، همانند همیشه تاریخ شان در این باره نیز همگرا شده اند و دیگر کفش های چینی نمی خرند.

🔹این الگو، اگر درباره کالاهای باکیفیت دیگر ایرانی و نیز در شهرهای دیگر کشور تکرار شود، آنگاه می توان گفت که مردم ایران، بدون نیاز به مصوبات مجلس و هیات دولت و نظام بروکراتیک اداری و همایش های آنچنانی و وعده و وعیدهای توخالی و بودجه های کلان و ... توانسته اند از خود و فرزندان خود در قبال کالاهای قاچاق حمایت کنند و رونق اقتصادی را به دست خودشان رقم بزنند.

🔹تبریز را به عنوان "شهر اولین ها" می شناسیم و اینک بار دیگر این شهر، اولین شهری شده است که مردمش برای نجات اقتصادی دست به انتخاب زده اند. تبریزی ها، تحسین برانگیزند.

#کمپین_فقط_کفش_ایرانی
#قاچاق
#حمایت_از_تولید_داخلی

۱۹ بهمن ۹۵ ، ۱۷:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

شجاعت معمولی بودن؟؟؟!!!


معمولی بودن !
معمولی بودن در زندگی، میتواند سخت ترین وضعیت ممکن باشد.
مثلا:
شاگرد معمولی بودن، قیافه معمولی داشتن، دونده معمولی بودن، نقاش معمولی
بودن، دانشجوی معمولی بودن، نویسنده معمولی بودن، معمولی ساز زدن .معمولی
مهمانی دادن، فرزند معمولی داشتن
...
منظورم از "معمولی" همان است که عالی و ایده آل و منحصر به فرد و کمیاب و
در پشت ابرها نیست، بلکه همین جا، روی زمین، کنار ما، فراوان و بسیار هست.

فرهنگ ایده آل گرایی تیغ دولبه ای است که هم انگیزه ایست مثبت برای پیشرفت و
هم می تواند شوق و ذوق فراوان آدمهای معمولی را شهید کند.
من مثلا بعد از سالها با علاقه نقاشی کشیدن، روزی که فهمیدم در نقاشی خیلی
معمولی ام برای همیشه نقاشی را کنار گذاشتم. این کنار کشیدن زمانی بود که
همکلاسی دبیرستانم، در عرض دو دقیقه با مداد بی جانش، چهره معلم مان را کوبید
کنار طرحی که من بیست دقیقه طول کشیده بود تا دزدکی در حاشیه جزوه از او
بکشم.
حقیقت این است که دوستم در نقاشی یک نابغه بود و تمرین و پیگیری من خیلی با
نبوغ او فاصله داشت و من لذت نقاشی کشیدن را از خودم گرفتم تا خفت معمولی
بودن را تحمل نکنم.
آن روزها آنقدر ضعیف بودم که با شاخص های "ترین" زندگی کرده و خود را
مقایسه می کردم. و این ترین بودن آدم را ضعیف و شکننده می کند.

شاید همه آدم ها اینطور نباشند. من اما، همیشه در درونم یک سوپر انسان داشته ام
که می خواست اگر دست به گچ بزند، آن گچ حتماً بایستی طلا شود. یک توانای
مطلق که در هیچ کاری حق معمولی بودن را ندارد.
اما امروز فهمیده ام که معمولی بودن شجاعت می خواهد. آدم اگر یاد بگیرد معمولی
باشد نه نقاشی را میگذارد کنار، نه دماغش اگر معمولی است را عمل می کند، نه
غصه می خورد که ماشینش معمولی است، نه حق غذا خوردن در یک سری از
رستوران های معمولی را از خودش میگیرد، نه حق لبخند زدن به یک سری آدم ها
را، نه حق پوشیدن یک سری لباس ها را.
حقیقت این است که "ترین" ها همیشه در هراس زندگی می کنند. هراس هبوط (
سقوط) در لایه آدم های "معمولی". و این هراس می تواند حتی لذت زندگی،
نوشتن، درس خواندن، نقاشی کشیدن، ساز زدن، خوردن، نوشیدن و پوشیدن را از
دماغشان دربیاورد.
تصمیم گرفته ام خودِ معمولی ام را پرورش دهم. نمی خواهم دیگر آدم ها مرا فقط با
"ترین"هایم به رسمیت بشناسند. از حالا خودِ معمولی م را به معرض نمایش می
گذارم و
به خود معمولیم عشق می ورزم و به آدم ها هم اجازه دهم به منِ معمولی عشق
بورزند.

۱۹ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

کی از همه خوشبخت تره؟؟؟



عادت همیشگی ام بود...  از همان کودکی به این سوال فکر می کردم...
 چه کسی از همه خوشبخت تر است؟!
در کودکی فکر می کردم آن مردی که سر خیابان اسباب بازی فروشی دارد حتما خوشبخت ترین انسان دنیاست... اما چند سال بعد که از خواب بیدار شدم بروم به مدرسه نظرم عوض شد و فکر کردم پسر شش ساله ی همسایه مان از همه خوشبخت تر است چون مدرسه نمی رود و می تواند چند ساعت بیشتر بخوابد...
نوجوان که بودم فکر می کردم حتما خوشبخت ترین انسان دنیا یکی از سوپر استارهای سینماست یا یک ورزشکار معروف... آن روزها خوشبختی را در شهرت می دیدم...
مدت ها گذشت و معنی خوشبختی هر روز برایم عوض می شد... بستگی به شرایط داشت گاهی خوشبختی را در ثروت می دیدم و وقتی که بیمار می شدم در سلامتی...
سال ها گذشت و زندگی به من ثابت کرد خوشبختی برای هر انسانی یک تعریف دارد...
گاهی ما در زندگی به اتفاقی که آن را خوشبختی می دانیم می رسیم ولی باز احساس خوشبختی نمی کنیم...چون گذر زمان و تغییر شرایط تعریف ما از خوشبختی را عوض کرده...

کاش بدانیم خوشبختی واقعی داشتن "آرامش" است.
خوشبختی ای که نه گذر زمان و نه تغییر شرایط نمی تواند آن را از ما بگیرد
دنیا پر است از انسان هایی که همه چیز دارند به جز آرامش...
کسانی که هرگز خوشبخت نمی شوند

پ.ن:واقعا بالاترین خوشبختی داشتن ارامشه

۱۹ بهمن ۹۵ ، ۰۹:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بعضی آدمها



بعضی آدم‌ها بلدند چگونه اسیر غم نشوند. هی تخم ناامیدی نکارند و همان را درو نکرده بذرافشانی کنند. فراری‌اند از این حجم تیرگی و بدبختی و ضعف.
بعضی آدم‌ها بلدند افسار خوی و خاصیت خود را در دست بگیرند. حمامشان ببرند. لباس نو تنشان بپوشانند. عطر بزنند به کلامشان.

 اگر غمگینند، غم را برای خود نگه دارند. نپراکنند، هرزه‌اش نکنند.
اگر شادند نثارش کنند... بندرت پیش می‌آید سفره دل باز کنند و جارو بزنند به انبار تلنبار شده بی‌خیالی.
بی‌خیالی‌های غصه داری که پشت گوش انداخته‌اند. نامهربانی هایی که با هزار ادله و مدرک بخود قبولانده‌اند ایرادی ندارد.
مشکلاتی که از بس درست نشده‌اند به فراموشی رفته‌اند و هزار کوفت و زهرمار دیگری که خیلی از ماها گردنبندشان کرده‌ایم به گردن و هی فشار می‌آوریم به روان و توان.
خوشمان می‌آید هم ازینکه اینقدر ضعیف و حقیر و آشفته و ویران بفهمندمان...
می‌خواستم بگویم همیشه تلاش کرده‌ام دیگران از بودن بامن لذت ببرند. تا جایی که شده بی ادعا و بی توقع بوده‌ام.
مشاجره ای اگر بوده کوتاه آمده ام. رنجشی اگر بوده بخشیده ام.

دروغ نگفته ام، تلاش کرده‌ام هرجا می‌روم باعث خوشحالی باشم. تلاش کرده‌ام آدم باشم و از این تلاش لذت برده‌ام. شماهم برای مدتی امتحان کنید، از درون جوانه می‌زنید بی شک.
۱۹ بهمن ۹۵ ، ۰۹:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

زندگی



مثلاً همان سربازی که قصه‌اش را در فیلم سینما پارادیزو شنیدیم...
سربازی که عاشقِ دختر پادشاه شده بود | دختر پادشاه گفت اگر صد شب پایین پنجره منتظرم بایستی با تو ازدواج می‌کنم...
سرباز نود و نه شب منتظر ماند | سختی‌ها و سرما و دردهای بسیاری را تحمل کرد و در نهایت شبِ نود و نهم رفت...
هیچ‌کس نفهمید چرا رفت...اما رفت...
دختر پادشاه فکر می‌کرد صد شب را می‌ایستد | اما همه‌چیز آنطوری که دختر پادشاه فکر می‌کرد پیش نرفت...

مثلاً عاشقی که روزها منتظرِ معشوق بود و نیامد | و معشوقی که یک‌روز عاشق شد و آمد و عاشقی که معشوق شده بود رفته بود و دور شده بود....
مثلاً فرهاد | فکر می‌کرد اگر کوه را بکند همه‌چیز خوب می‌شود و به شیرین می‌رسد و ...

اما فکرش را هم نمی‌کرد یک روز خسرو سرش کلاه بگذارد و خبرِ دروغِ مرگِ شیرین را به او برساند و تیشه به ریشه‌اش بزند...

مثلاً مادری که روزها منتظرِ خبری از فرزندش بود | و درست فردای رفتن‌اش از دنیا | سر و کله‌ی فرزند پیدا شد...

مثلاً تاکسی‌ای که هر چه منتظرش بودیم نیامد و وقتی که پیاده رفتیم آمد | مثلاً غذایی که حاضر نشد و از سرِ گشنگی به نان و ماست رو آوردیم و وقتی که سیر شدیم حاضر شد | مثلاً لباسی که تنِ‌مان نرفت و وقتی که سلیقه‌مان عوض شد اندازه‌مان شد |
مثلاً نامه‌ای که ارسال شد و نرسید و وقتی که طرف خانه‌اش را عوض کرد رسید و ....
همه‌ی این‌ها نشان می‌دهد که نباید زندگی را زیاد جدی گرفت...
اما می‌دانی رفیق... زندگی خیلی عوضی است...چون با او شوخی هم نمی‌توان کرد... تنها کاری که می‌توان کرد این است که به صدای سازش گوش کرد و تا حدِ توان با آن رقصید و گذاشت و گذشت


۱۹ بهمن ۹۵ ، ۰۹:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

افراد موفق، 10 دقیقه‌ی اول روز کاری چه می کنند؟

مهارت زندگی/ افراد موفق، 10 دقیقه‌ی اول روز کاری چه می کنند؟



 در این مطلب، 9 کاری که موفق‌ترین افراد در 10 دقیقه‌ی اول روز کاری خود انجام می‌دهند را مرور می‌کنیم:
1ـ فکر می‌کنند
اگر می‌خواهید بهترین نتایج را به دست بیاورید باید به این فکر کنید که کجا بودید، کجا هستید، و دارید به کجا می‌روید. افراد موفق سعی می‌کنند برای انجام این کار یک جای خلوت و یک زمان خالی فراهم کنند تا بتوانند به راحتی و در آرامش به این چیزها فکر کنند. آنها از خودشان می‌پرسند: من تا این هفته در جهت رسیدن به هدفم چکار کردم؟ پروژه‌های فعلی من در چه حالی هستند؟ با توجه به این موارد، امروز باید چکار کنم؟

2 ـ یک لحظه مکث می‌کنند تا آماده شوند
اگر وارد یک محیط پر سر و صدا شوید که در آن تلفن‌ها پشت سر هم زنگ می‌خورند و مردم از سر و کول هم بالا می‌روند تا شما را ببینند، ممکن است کار خود را اشتباه آغاز کنید و از نظر احساسی و زمانی، از مسیر خود منحرف شوید و دیگران بتوانند برای شما دستور کار تعیین نمایند. شما باید تمرکز کرده و به طور کامل آماده شوید تا به جای اینکه دیگران شما را مدیریت کنند، خودتان مدیریت اوضاع را بر عهده بگیرید.

3 ـ راحتی خود را تامین می‌کنند
افراد موفق در آغاز روز کاری خود همه چیز را بررسی می‌کنند تا

ادامه مطلب...
۱۸ بهمن ۹۵ ، ۱۷:۴۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰