کلی مطلب باحال و علمی میتونی اینجا پیدا کنی

۴۱۴ مطلب با موضوع «روانشناسی» ثبت شده است

✅ 16 راز موفقیت زوجها

✅  16 راز موفقیت زوجها

1. دعوا دلیل جدایی نیست.
2. به تعهدات رابطه پایبند باشید.
3. چیزهای مورد علاقه او را بخرید.
4. هنگام ورود و خروج از خانه، همسرتان را ببوسید.
 5. گاهی کنسل کردن یک قرار، به بودن در کنار همسرتان می ارزد.
6. با خانواده او مانند خانواده خود رفتار کنید.
7. گفتن «دوستت دارم» هر چه بیشتر، بهتر
8. هنگام بیماری با او مهربان باشید.
دانستی زناشویی
9. در نبود یکدیگر، کارهای خانه را انجام دهید
10. از گفتن جوک های توهین آمیز خودداری کنید
11. وقت شناس باشید.
12. با افرادی که پشت همسر شما بد می گویند، به تندی رفتار کنید.
13. او را از کوچیک ترین تصمیمات خود آگاه کنید .
14. به تماس و پیام ها او پاسخ دهید.
15. از همسرتان بپرسید روز خود را چگونه گذرانده است.
16. در مسافرت دعوا نکنید،مشکلات را بگذارید.برای بعد از بازگشت ،مسافرت و تفریحتان را به هیچ عنوان خراب نکنید..

۰۴ بهمن ۹۵ ، ۰۸:۲۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ما تربیت نشدیم...


ما تربیت نشدیم.

تربیت ما بیش از این نبوده است که به بزرگ‌ترها احترام بگذاریم، کلمات زشت نگوییم، پیش دیگران پای خود را دراز نکنیم، حرف‌شنو باشیم، صبح‌ها به همه سلام کنیم، دست و روی خود را با صابون بشوییم، لباس تمیز بپوشیم، دست در بینی نبریم و …

اما ساده‌ترین و ضروری‌ترین مسائل زندگی را به  ما یاد ندادند.

کجا به ما آموختند که چگونه نفس بکشیم، چگونه اضطراب را از خود دور کنیم، موفقیت چیست، ازدواج برای حل چه مشکلی است، در مواجهه با مخالف چگونه رفتار کنیم …

در کودکی به ما آموختند که چموش نباشیم، اما پرسشگری و آزاداندیشی و شیوه‌های نقد را به ما نیاموختند.
داگلاس سیسیل نورث، اقتصاددان آمریکایی و برندۀ جایزۀ نوبل اقتصاد در سال ۱۹۹۳می‌گوید: «اگر می‌خواهید بدانید کشوری توسعه می‌یابد یا نه، سراغ صنایع و کارخانه‌های آن کشور نروید. اینها را به‌راحتی می‌توان خرید یا دزدید یا کپی کرد. می‌توان نفت فروخت و همۀ اینها را وارد کرد. برای اینکه بتوانید آیندۀ کشوری را پیش‌بینی کنید، بروید در دبستان‌ها؛ ببینید آنجا چگونه بچه‌ها را آموزش می‌دهند. مهم نیست چه چیزی آموزش می‌دهند؛ ببینید چگونه آموزش می‌دهند. اگر کودکانشان را پرسشگر، خلاق، صبور، نظم‌پذیر، خطر‌پذیر، اهل گفتگو و تعامل و برخوردار از روحیۀ مشارکت جمعی و همکاری گروهی تربیت می‌کنند، مطمئن باشید که آن کشور در چند قدمی توسعۀ پایدار و گسترده است.»

از «نفس کشیدن» تا «سفر کردن» تا «مهرورزی» به آموزش نیاز دارد. بخشی از سلامت روحی و جسمی ما در گرو «تنفس صحیح» است.

آیا باید در جوانی یا میان‌سالی یا حتی پیری، گذرمان به یوگا بیفتد تا بفهمیم تنفس انواعی دارد و شکل صحیح آن چگونه است و چقدر مهم است؟!

به ما حتی نگاه کردن را نیاموختند. هیچ چیز به اندازۀ «نگاه» نیاز به آموزش و تربیت ندارد. کسی که بلد است چطور ببیند، در دنیایی دیگر زندگی می‌کند؛ دنیایی که بویی از آن به مشام بینندگان ناشی نرسیده است.

هزار کیلومتر، از شهری به شهری دیگر می‌رویم و وقتی به خانه برمی‌گردیم، چند خط نمی‌توانیم دربارۀ آنچه دیده‌ایم بنویسیم. چرا؟ چون در واقع «ندیده‌ایم». همه چیز از جلو چشم ما گذشته است؛ مانند نسیمی که بر آهن وزیده است.

جان راسکین، آموزگار بزرگ نگاه، در قرن نوزدهم می‌گفت: «اگر دست من بود، درس طراحی را در همۀ مدارس جهان اجباری می‌کردم تا بچه‌ها قبل از اینکه به نگاه‌های سرسری عادت کنند، درست نگاه کردن به اشیا را بیاموزند.»

می‌گفت: «کسی که به کلاس‌های طراحی می‌رود تا مجبور شود به طبیعت و پیرامون خود، بهتر و دقیق‌تر نگاه کند، هنرمندتر است از کسی که به طبیعت می‌رود تا در طراحی پیشرفت کند.»

اگر در خانه یا مدرسه، یاد گرفته بودیم که چطور نگاه کنیم، چطور بشنویم و چطور بیندیشیم، انسانی دیگر بودیم.
 انسانی که نمی‌‌تواند از چشم و گوش و زبان خود درست استفاده کند، پا از غار بدویت بیرون نگذاشته است؛ اگرچه نقاشی‌های غارنشینان نشان می‌دهد که آنان با «نگاه» بیگانه نبودند.

بسیارند پدرانی که نمی‌دانند اگر همۀ دنیا را برای دخترشان فراهم کنند، به اندازۀ یک‌بار در آغوش گرفتن او و بوسیدن روی او، به او آرامش و اعتماد به نفس نمی‌دهد.

 عجایب را در آسمان‌ها می‌جوییم، ولی یک‌بار به شاخۀ درختی که جلو خانۀ ما مظلومانه قد کشیده است، خیره نشده‌ایم.

نگاه کردن، شنیدن، گفتن، نفس کشیدن، راه رفتن، خوابیدن، سفر کردن، بازی، تفریح، مهرورزی، عاشقی، زناشویی و اعتراض، بیشتر از املا و انشا نیاز به معلم و آموزش دارند.

۳۰ دی ۹۵ ، ۰۶:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

هر کدام از ما یک #جوجه_اردک_زشت هستیم.


همه قصۀ جوجه اردک زشت، نوشتۀ هانس کریستین اندرسن را خوانده‌ایم که قُوی زیبایی بود که به نظر زشت می آمد برای آنکه از بد حادثه قاطی یک دسته اردک شده بود. بر خلاف آنچه به نظر می رسید او زیبا بود ولی تنها در پایان داستان این را می فهمد، آن هم وقتی که دیگر جوجه نیست (بلوغ) و در دریاچه ای شنا می کند و مردم او را با انگشت به هم نشان می دهند و او برای اولین بار در انعکاس آب زیبایی اش را در می یابد.

به نظر می‌رسد که  داستان زندگی خیلی از ماها  شبیه آن جوجه اردک زشت است و درون هرکدام از ما قویی زیبای منحصر به فردی است که در تقابل با جامعه ای خشن فردیتش را از دست می دهد و قاطی اردک ها به فراموش سپرده می شود. او بارها و بارها زمین می خورد، له می شود و تحقیر می شود و مردم او را با انگشت نشان می دهند و ریشخندش می کنند. آنها از او انتظار دارند که شکل اردکی باشد که نیست. دردناک تر آن که خودش هم تصویر خود را در آب ندیده است و نمی داند کیست.

دنیا پر است از جوجه اردک های زشتی که هرگز نمی فهمند که اردک نبوده اند: کارمند های معمولی ای که می توانستند کارگردان موفقی باشند، کارگرانی که می توانستند کارشناس باشند، مدیران ناخوشنودی که باید نقاش یا شاعر می شدند، زنان و شوهرانی که در نارضایتی در کنار هم پیر می شوند و هرگز نمی فهمند...
حسابدارانی که از ریاضیات متنفرند و می توانستند طراح لباس باشند، زن های خانه داری که می توانستند خلبان هواپیما باشند. دنیا پر است از کسانی که قهرمان زندگی خود نبوده اند، نشده اند، نتوانسته اند، نفهمیده اند و به هر دلیلی آن چیزی که باید باشند نشده اند.

دنیا پر است از جوجه اردک هایی که عمری را در ناخشنودی و تکرار زندگی می کنند ، بدون آنکه تصویر واقعی خود را ببینند...
ناشناس
#روانشناسی

۲۹ دی ۹۵ ، ۲۱:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گل نرگس و خودشیفتگی


نارسیس نام جوان زیبایی است در اساطیر یونان که دختری به نام اکو (انعکاس صدا یا به فارسی پژواک) بر او عاشق می شود و چون جواب نامساعد می شنود نفرین می کند که او عاشق کسی شود که هرگز نتواند به او برسد.

پس او روزی عکس خود را  در آب می بیند و برخود عاشق می شود. هر روز بر لب برکۀ آب می آید و با خود نرد عشق می بازد و شِکوه می کند که آخر تو که با من دوستی: وقتی می آیم می آیی، وقتی لبخند می زنم لبخند می زنی؛ پس چرا وقتی دستم را دراز می کنم تا دست تو را بگیرم آشفته می شوی و از من می رمی.

نارسیسوس آن قدر در فراق خویش غصه می خورد و اشک می ریزد تا می میرد. پس حوریان و پریان صحرایی گرد او می آیند و می گویند «حیف است چنین جلوه ای از زیبایی به زیرخاک رود.
بهتر است او را به گُلی تبدیل کنیم که پیوسته در کنار آب بروید و عکس جمال خود را در آب ببیند.» و او را به گل نرگس تبدیل می کنند.(معنی نارسیس نیز «نرگس» است.)
اصطلاح نارسیسیسم به معنی «خود شیفتگی» یکی از بیماری های روانی است و به کسانی گفته می شود که سخت و به طور بیمار گونه ای شیفته و بیقرار خویش اند.

در قلمرو زرین_ الهی قمشه ای

۲۹ دی ۹۵ ، ۱۹:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

#بعضی_روزها


بعضی روزها باید با خودت مهربان باشی. دست خودت را بگیری و ببری بیرون. جلوی پارک ملت، بستنی قیفی متری بخری، از هر طرفش که لیس بزنی، از آن طرف بستنی شره کند، بریزد روی لباس هایت. به خودت چپ چپ نگاه کنی، به زمین و زمان فحش بدهی. با هر فحشت، یک تکه از بستنی بچکد روی پیراهن سفیدت. قیافه ات را در آینه ماشین نگاه کنی و پقی بزنی زیر خنده. بعد خودت را ببری دربند، باقالی بخوری با گلپر. یک کفه دست لبو بگیری توی روزنامه و به خودت بگویی واقعا که اینطوری خوشمزه تر است. بعد بروی جمشیدیه. زیر باران راه بروی. روی برگ ها. چند قدم بالاتر، چای بخوری و وقتی باران شدید تر شد، آش رشته. آن وقت توی چشم های خودت نگاه کنی و از اینکه با خودت این همه مهربانی، حظ کنی. بعد خودت را ببری سینما. پاپ کورن بخری با پفک. هر فیلمی که خودت دوست دارد را، ببینی. وسط های فیلم دست بیندازی دور گردن خودت. در گوش خودت زمزمه کنی: دوستت دارم. و به چشم های خودت نگاه کنی. خودت، لبخند بزند.
فیلم که تمام شد برگردی خانه. یک قاشق شربت معده به خودت بدهی. حواست به خودت باشد که دل درد نگیرد. رو دل نکند. پتو را بکشی روی خودت. گونه خودت را ببوسی و چراغ ها را خاموش کنی.

بعضی وقت ها نباید تنها باشی. باید دست خودت را بگیری ببری بیرون!

۲۹ دی ۹۵ ، ۱۹:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

#داستانک #خر_سلطان_جنگل_شد ش

#داستانک

#خر_سلطان_جنگل_شد
خر همه ی حیوانات را مجبور کرد که ساعت ۶ صبح بیدار شده و ۶ عصر بخوابند! در هنگام توزیع غذا دستور داد که هر کدام از چارپایان و پرندگان و سایر حیوان ها فقط حق دارند ۶ لقمه غذا بخورند. وقتی خواستند پینگ پنگ بازی کنند، هر تیم ۶ بازیکن داشته باشد، و زمان بازی نیز ۶ دقیقه باشد.

کارها خوب پیش می رفت و خر قوانین ششگانه یی وضع کرد. در یک روز دل انگیز پاییزی، خروس ساعت ۵ و ۲۰ دقیقه صبح بیدار شد و آواز خواند. خر خشمگین شد و در یک سخنرانی جنجالی گفت: قوانین ما از همه قوانین دیگران کامل تر است و خروج از این ها و تخلّف از قانون های ششگانه جرم محسوب و مجرم به اشدّ مجازات محکوم می شود و طی مراسمی خروس را اعدام کرد.

همه ی حیوان ها از اعدام خروس ترسیدند و از آن پس با دقّت بیشتر قوانین را اجرا می کردند. بعد از گذشت چندین سال، خر بیمار شد و در حال مرگ بود. شیر به دیدارش رفت و گفت: من و تعدادی دیگر از حیوان ها می توانستیم قیام کنیم، ولی نخواستیم نظم جنگل به هم بریزد، حال بگو علّت ابلاغ قوانین ششگانه چه بود؟ و چرا در این سال ها سختگیری کردی؟ خر گفت: حالا من به خاطر خرّیت یک چیزهایی ابلاغ کردم، شماها چرا این همه سال عین بُـز اطاعت کردید!!؟

 

۲۹ دی ۹۵ ، ۱۹:۳۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

ده دلیل جالب دروغ گفتن زنان به مردان














 ده دلیل جالب دروغ گفتن زنان به مردان
فکر می کنید همسرتان به هیچ وجه اهل دروغ نیست؟ بهتر نیست که درباره این موضوع دقیق تر بیندیشید؟ دلایل دروغ گفتن متفاوت است از نگرانی او برای احساسات شما گرفته تا حفظ رابطه خودش با شما، ولی مطمئن باشید همسر مورد علاقه شما هم یک انسان است و از دروغ به عنوان یک حربه برای رسیدن به اهدافش (شاید ناخودآگاه) استفاده می کند. دلیلشان هر چه که باشد ده نوع عمده آن در زیر آمده است.
1 - هیچ وقت سعی نکرده ام چیزی را در مورد تو تغییر دهم.
وای فکر می کنید چه چیزی ممکن است؟ یعنی واقعاً از شنیدن صدای خرناسه شما عصبی نشده؟ یعنی او از همه رفتار شما راضی است؟ به هر حال اگر هم به شما نگفته در سال های آینده خواهد گفت، پس تا می توانید از این فرصت بهره ببرید او «سعی نکرده چیزی را در شما تغییر دهد؟ » پس شما مرد ایده آل او هستید.
2 - من از بودن در جمع دوستان تو لذت می برم.
مهم نیست دوستان شما چقدر انسان های جالبی هستند، این نظر شماست و احتمالاً همسرتان از ته قلب اینطور فکر نمی کند. پس تا آنجا که می توانید این ملاقات ها را کاهش دهید تا همسرتان تصمیم نگیرد احساس قلبی اش را راجع به ملاقات های پر سر و صدای شما با دوستانتان بیان کند.
3 - من از انجام دادن هر کاری برای تو لذت می برم.
این ها جملات اول رابطه ها هستند. واقعاً فکر می کنید همسرتان از شستن لباس های شما یا جمع کردن ظرفهای غذا در حالی که شما لم داده اید و تلویزیون تماشا می کنید لذت می برد؟ اگر نمی خواهید روزی با جمله «لطفاً خودت جوراب های بد بویت را بشور» مواجه شوید، خودتان زودتر دست به کار شوید.
4 - من خانواده تو را مثل خانواده خودم دوست دارم.
ممکن است او در تظاهر کردن بسیار وارد و ماهر باشد ولی بدانید این احساس قلبی او نیست اگر شک دارید این بار که او خانواده تان را برای شام دعوت میکند به ماهیچه های صورتش نگاه کنید تا متوجه لبخند مصنوعی که او به زور به لب دارد شوید.
5 - من عاشق ورزش هستم.
این هم یکی دیگر از جملات سنتی اولین قرار است. او احتمالاً تماشای فوتبال را به عنوان یکی از کارهای مورد علاقه اش به شما معرفی می کند تا نشان دهد که چقدر با شما هم عقیده است و با دخترهای دیگر یک فرق اساسی دارد. اگر او جزء نوادر روزگار نباشد (و واقعاً عاشق فوتبال نباشد) بعد از مدتی از شما هم به خاطر تماشای فوتبال ایراد خواهد گرفت.
6 - اگر به من بگویی که چاق شده ام اصلاً ناراحت نخواهم شد.
اصلاً چنین چیزی ممکن است؟ اصولاً اگر شما سعی کنید با تعریف بیش از حد از او خوشحالش کنید. موفق نخواهید شد چرا که او می فهمد که شما دروغ می گوئید ولی لازم نیست این صداقت خود را با اظهار نظر درباره اندامش به او ثابت کنید. در غیر این صورت جنگ جهانی سوم در منزل شما به وقوع خواهد پیوست.
7 - تو راست می گویی، حق با توست.
در مشاجرات دوران دوستی و نامزدی همیشه دخترها حق را به پسرها می دهند ولی آیا در زندگی هم عقیده آنها این چنین است؟ در حقیقت «حق با توست» معادل «خفه شو» است او می خواهد فقط مشاجره را به پایان برساند!
8 - توجه تو به دیگر زنان اصلاً برایم مهم نیست.
اوایل شکل گیری یک رابطه، دخترها برای بی تفاوت جلوه دادن خود از چنین جملات فریبنده ای بهره می گیرند.شانس شما این جاست که وقتی مشغول تماشای دختران دیگر هستید می توانید از میزان عصبانیت او آگاه شوید. البته این کاملاً طبیعی است. خود را جای او بگذارید؛ اگر او هر پسر خوشگلی را ببیند شروع به طنازی کند چه احساسی به شما دست خواهد داد؟
9 - پول تو برایم هیچ اهمیتی ندارد.
با این که مبلغ پول شما در حساب بانکی تان برای اکثر زنان اهمیت چندانی ندارد ولی استقلال مالی شما برای همه آنها مهم است. ممکن است به شما نگوید چون نمی خواهد شما را بترساند، ولی مطمئن باشید که همین طور است.
10 - عزیزم ناراحت نباش، این چیزها برای همه اتفاق می افتد.
در زندگی همه ما لحظات سخت پیش می آید، اکثر زنان در مواقع سختی همسرانشان از این جمله کلیشه ای استفاده می کنند. به هر حال اصلاً مهم نیست، مهم این است که او از بین همه افراد دیگر شما را انتخاب کرده است.


۲۸ دی ۹۵ ، ۲۱:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

غییر شکل مغز به خاطر شکست عاطفى

✍❣ تغییر شکل مغز به خاطر شکست عاطفى

 نتایج تحقیقات نورولوژیستهای آمریکایی نشان می‌دهد که مغز افرادی که دچار شکست عاطفی شدید می‌شوند واقعا دچار جنون می‌شود.

داستان عاشقانه لیلی و مجنون و اشعار چون "درد عشقی کشیده ام که مپرس" می‌توانند یک ریشه علمی‌داشته باشند. به طوری که دانشمندان کالج پزشکی آلبرت انیشتین از دانشگاه یشیوا در نیویورک دریافتند که عشق به شدت مغز را به خود وابسته می‌کند و زمانیکه فرد دچار شکست عاطفی می‌شود نتایج این شکست می‌تواند واقعا مغز را دچار جنون کند.

💔 در حقیقت عشق درست مثل یک داروی مخدر عمل می‌کند که وقتی به بدن نرسد بیمار به شدت آشفته می‌شود.

🔻این محققان با کمک دستگاه رزونانس مغناطیسی از مغز ١٥ دانشجوی کالج که به تازگی دچار شکست عشقی شده بودند تصویر برداری کردند.

🔻این تصاویر نشان داد که فضاهایی از مغز این داوطلبان دچار فعالیت شدید شده اند. ناحیه بطنی غشایی که تحریکات را کنترل می‌کند و مهمترین فضای مغز در بروز احساسات ناشی از عشقهای رومانتیک است یکی از نواحی پرفعال پس از شکست عاطفی بود.  

🔻هسته اکومبنس و کورتکسهای مداری پیشانی و جلوپیشانی که با آرزو و اعتیاد به مواد مخدر ارتباط دارند و در پایان کورتکس جزیره ای و کورتکس کمربندی قدامی‌که با دردهای فیزیکی و استرس مرتبطند در اثر شکست عشقی به شدت دچار جنون شده بودند.

🔻براساس گزارش لایو ساینس، نتایج این تحقیقات نشان می‌دهد که شکست عاطفی واکنشهای جنون واری در مغز عاشق دل شکسته ایجاد می‌کند، به طوری که این جنونها می‌تواند موجب تغییر شکل مغز شود.
#شکست_عاطفى

۲۸ دی ۹۵ ، ۲۰:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

اسباب بازی های کودکی



اخلاقش اینطور بود...همیشه وقتی عروسک یا اسباب بازی جدیدی می خرید در کمد پنهان می کرد...ترس خراب شدنشان نمی گذاشت لذت استفاده از اسباب بازی هایش را بچشد...
ولی من دقیقا بر عکس او بودم...همه ی اسباب بازی های جدیدم را همان لحظه استفاده می کردم...
من می خواستم از داشته هایم لذت ببرم...حتی به قیمت خراب شدنشان...
مدتی که گذشت دیدم او همه ی اسباب بازی هایش سالم است ولی من نه...
تصمیم گرفتم من هم مثل او باشم...
اسباب بازی هایم را در کمد پنهان کردم و به خودم قول دادم تا دیگر از کمد بیرونشان نیاورم...
هر شب در تنهایی به اسباب بازی هایم فکر می کردم و می گفتم فردا حتما با آن ها بازی خواهم کرد ولی نمی شد...من لج کرده بودم...
مدت ها از اسباب بازی های قدیمی استفاده می کردیم... آنقدر که دیگر بزرگ شدیم و آن اسباب بازی های جدید سهم دیگران شد...
از آن روزها سال ها گذشت...دیگر هم بازی نبودیم...حالا کلید قفل دل هایمان را در چشم های یکدیگر می دیدیم...
هنوز همان بودیم....
حالا به جای اسباب بازی احساسمان را پنهان می کردیم تا مبادا آن دیگری خرابش کند...
شب ها در تنهایی به او فکر می کردم و هر شب تصمیم می گرفتم فردا دیگر حرف هایم را به او بگویم ولی...ولی نمی شد...
او نمی گفت چون ترس خراب شدن با او بزرگ شده بود و من هم نمی گفتم چون لجبازتر شده بودم...
سال ها گذشت...حرف هایمان گوشه ی انباری ذهنمان خاک خوردند...

احساسمان  بهم نگفته باقی ماند...آنقدر که سهم دیگران شدیم...

ما از کودکی مان یاد نگرفته بودیم داشته هایمان را بریزیم وسط و از داشتنشان لذت ببریم...
فوقش خراب می شدند...بهتر از این بود که سهم دیگری باشند.

۲۸ دی ۹۵ ، ۱۹:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

به تو چه؟؟؟!!!!


همه ی ما ، به ذهنمان ، به درگیری فکرمان ، به بی خوابی هایمان ، به نسخه ای که با یک نگاه برای مردم میپیچیم، یک " به تو چه " بدهکاریم .
اینکه فلان آدم رنگ مویش را تغییر داده ، کجا رفته ، با چه کسی دوست است و پول مسافرتش را از کجا آورده ، اینکه نقل و نبات حرف هایمان ، قضاوت کردن راجع به طرز پوشش و خانه و روابط یک نفر است ، از ضعف ما ست .
ما یاد گرفتیم در زندگی ، مسائلی که به ما ربطی ندارد بزرگ کنیم ، قصه بسازیم ، ذهنمان را درگیر کنیم و شب ها برای هر رفتار آدم های زندگی مان دلیل بتراشیم .

بعد هم همان دلیل ها نیزه ی تیزی توی قلبمان باشد و وقتی میبینیمشان به خاطر توهم های خودمان ، با آن سرد برخورد کنیم .

کار سختی نیست ، از خودمان شروع کنیم ، بعد هم به فرزندانمان یاد بدهیم ، تا نسلی که عوض میشود لااقل این مسائل برایش حل شده باشد . که وقتی چیزی به ما مربوط نیست ، وقتی آزاری به تو نمیرساند خیلی آرام در گوش خودمان بگوییم :به تو چه .

۲۷ دی ۹۵ ، ۲۱:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

از خانه دلت چه خبر؟؟؟


کلاس دوم دبستان شیفت بعدازظهر بودم. باران تندی می‌بارید. آن روز صبح یک چتر هفت رنگ خریده بودم، وقتی به مدرسه رفتم دلم می‌خواست با همان چتر زیبایم زیر باران بازی کنم اما زنگ خورد.
هر عقل سالمی تشخیص می‌داد که کلاس درس واجب‌تر از بازی زیر باران است. یادم نیست آن روز آموزگارم چه درسی به من آموخت، اما دلم هنوز زیر همان باران توی حیاط مدرسه مانده.بعد از آن روز شاید هزار بار دیگر باران باریده باشد و من صد بار دیگر چتر نو خریده باشم اما ، آن حال خوب هشت سالگی هرگز تکرار نخواهد شد.

این اولین بدهکاری من به دلم بود که در خاطرم مانده.
اما حالا بعضی شب‌ها فکر می‌کنم اگر قرار بر این شود که من آمدن صبح فردا را نبینم؛
چقدر پشیمانم از انجام ندادن کارهایی که به بهانه‌ی منطق،
حماقت نامیدمشان.
حالا می دانم هر حال خوبی سن مخصوص به خودش را دارد.
ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﭘﻨﺪﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﻧﺪ؛
ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﯼ ﺣﯿﺎﺕ؛ ﺑﺨﺎﺭ ﮔﺮﻡ ﻧﻔﺲ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ !
ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯽ ﭘﺮﺳﺪ : ﺁﻫﺎﯼ ﻓﻼﻧﯽ، ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﺩﻟﺖ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ؟
ﮔﺮﻡ ﺍﺳﺖ؟ ﭼﺮﺍﻏﺶ ﻧﻮﺭﯼ ﺩﺍﺭﺩ ﻫﻨﻮﺯ؟تک تک لحظه ها را زندگی کنیم، آنطور که اگر فردایی نبود راضی باشیم.
ناشناس
#روانشناسی

۲۷ دی ۹۵ ، ۱۹:۵۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

پنج روش برای خاتمه دادن به دعواهای زناشویی

پنج روش برای خاتمه دادن به دعواهای زناشویی

 اگر تکنیک هایی برای حل تعارض وجود داشته باشد حاضر اید آنها را امتحان کنید؟
👈🏻💫خلع سلاح یک طرفه ابزاری است که به زوج ها توصیه می شود. این تکنیک به این موضوع اشاره دارد که لحظه ای خودتان را رها کنید و با موضع عاشقانه تری به همسرتان بپیوندید.
خلع سلاح یک طرفه یعنی تغییر تمرکز از روی کلمات و رفتارهای همسرتان روی خودش. تنها شخصی که در رابطه می توانید کنترل کنید خودتان هستید. همه شما می توانید در لحظات تنش به نرمی با خودتان رفتار کنید و به همسرتان نزدیک شوید. چگونه؟

😊آرام باشید. زمان هایی که شما شروع کننده هستید، شاید خودتان باعث برانگیختگی خودتان شوید. در این مواقع، شاید صدای منتقد درونی را بشنوید که شما را به انجام اقدامات مخربی مثل حمله کردن به همسرتان را پیشنهاد می کند. با آرامش به خودتان پاسخ دهید، شاید با چند تنفس عمیق و شکمی یا تا 10 شمردن بتوانید آرام شوید.
در این لحظات می توانید دکمه توقفتان را فشار دهید و در لحظه بمانید. مثلا، می توانید بین دو حالت پرخاشگری با همسر یا موضع عاشقانه یکی را انتخاب کنید. هرکس  برای آرام کردن خودش روش های خاصی دارد. می توانید قدم بزنید یا به موسیقی گوش دهید، قبل از اینکه حرفی بزنید روی خودتان متمرکز شوید. درباره اهدافتان از رابطه فکر کنید و راهی انتخاب کنید که شما را به هدفتان نزدیک کند.


🗣 با طعنه صحبت نکنید. اغلب زوجین می دانند برای تحریک فرد مقابل چه بگویند. در برابر گفتن این جملات پافشاری کنید. شما مسئول رفتارهایتان هستید نه مسئول نشان دادن زور و قدرتتان به همسرتان، مثلا وقتی به خودتان می گویید: "او باعث این رفتار من می شه"، شاید احساس خوبی به خودتان پیدا کنید زیرا به خودتان اجازه می دهید هرچیزی می خواهید به همسرتان بگویید و رابطه را خراب کنید. به یاد داشته باشید اگر هدف نهایی شما نزدیک شدن به همسرتان است، پس "برنده شدن در بحث" یا " حق داشتن" شما را به هدفتان نمی رساند. اغلب، نزدیک شدن به همسر مهم تر از حق داشتن و برنده شدن است. به عبارت دیگر، می توانید در این لحظات بر اساس اولویت هایتان، بین مهربان و عاطفی بودن یا برنده شدن انتخاب کنید.

💞به گرمی پاسخ دهید. سعی کنید احساسات همسرتان را بشنوید، لازم نیست در این لحظات منطقی باشید. سپس با گرمی و درک چیزی بگویید. تاکید میکنم که مهم نیست حق با کیست. زمین گذاشتن اسلحه به این معنا نیست که تسلیم شده اید و قوی نیستید یا انجام این کار خیلی ساده است. اتفاقا این کار فوق العاده سخت است و قدرت شخصی بالایی می خواهد اما ارزش آن را دارد. دستتان را روی دست همسرتان بگذارید به چشمانش نگاه کنید و از اعماق قلبتان چیزی بگویید شبیه "من نزدیک شدن و  عاشق ماندن برایم از این دعوا مهم تر است". گاهی اقدام کوچک محبت آمیزی همسرتان را خلع سلاح می کند. به چشمهای همسرتان نگاه کنید و بر اساس اهدافتان رفتار کنید.

💭دربارۀ احساستان حرف بزنید. تکنیک "اسم گذاشتن روی احساس، اهلی کردن آن است" یعنی شما روی احساساتتان برچسب می زنید و آنها را آرام می کنید. اولین قدم این است که احساسی که در این لحظه دارید را شناسایی کنید. سپس می توانید آن را به همسرتان بگویید و توضیح دهید موقعیت را چطور می بینید. می توانید ریسک صادق بودن در مورد بیان احساساتتان را بپذیرید. مثلا می توانید به همسرتان بگویید"من به خاطر حسادت تو اذیت شدم و  احساس بدی دارم. وقتی می بینم فکر میکنی به فکر تو نیستم حال بدی پیدا میکنم و تحت فشار قرار می گیرم. هدف من نزدیک شدن و صمیمی بودن با تو هست اما نمی خوام دوستام رو هم رها کنم، اونا برای من مهمن".

۲۷ دی ۹۵ ، ۱۹:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

در اثر نرسیدن به اوج لذت جنسی چه مشکلاتی ایجاد می شود؟

💟در اثر نرسیدن به اوج لذت جنسی چه مشکلاتی ایجاد می شود؟


اگر زنی از نظر جنسی کاملاً تحریک شده، ولی به اوج لذت جنسی نرسد، ‌پس از چند هفته یا چند ماه سرانجام با مسائل دیگری مواجه می شود. در طول برانگیخته شدن، تمام اندام های لگنی پرخون می شوند و در نتیجه داخل مهبل نرم و مرطوب می شود. به دنبال نرم شدن مهبل و در اثر تحریکات بعدی به تدریج بر حجم دهانۀ رحم، آلت تناسلی و کلیتوریس افزوده شده و مقدار خون بیشتری در آن ها جمع می شود.
اگر تحریک سریع و زودگذر باشد، خون به سرعت از اندام ها خارج گشته و بافت ها به حالت طبیعی برمی گردند، ولی اگر تحریکات ادامه پیدا کنند و رسیدن به اوج لذت جنسی امکان پذیر نشود، خون جمع شده در ناحیه لگن به سرعت خارج نمی شود. در این حالت اندام های لگنی برای مدتی هم چنان پرخون باقی می ماند. رحم که در موقع تحریک به اندازه ای در حدود دو برابر اندازه طبیعی خود می رسد، پس از چند ساعت به وضع اولیه بر می گردد. بنابراین، در زنانی که در اثر تحریکات جنسی برانگیخته می شوند ولی به تدریج به اوج لذت جنسی نمی رسند، ‌باقی ماندن خون در اندام های لگنی (تراکم مزمن اندام های لگنی) میتواند موجب بروز علائم دیگری شود

 ◀️هدف مانجات جامعه از فقر دانش جنسی می باشد.👇👇👇


۲۵ دی ۹۵ ، ۲۱:۰۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

دخترانتان را باور داشته باشید.


بعد از سال ها یک حس قدیمی دوباره به سراغش آمده بود...یک حس آشنا که مدت ها تجربه نکرده بود...
نمی دانم اسمش چه بود؛عشق یا دوست داشتن...فقط می دانم وقتی کنار هم نبودند انگار چیزی را گم کرده بود...
روزهای شیرینی بود... روزهایی که نمی خواست به همین راحتی تمام شود...
همیشه این طور است که آدم ها وقتی کسی را بیشتر از دیگران دوست دارند توقعشان از او به همان اندازه بیشتر می شود...
اما او نمی خواست حسی را که بعد از سال ها دوباره به دست آورده از دست بدهد...
نمی خواست خیلی ایده آل گرا باشد و سر هر موضوع کوچک و بزرگی بحث کند...
پس تصمیم گرفت اگر اتفاقی برخلاف میل او افتاد سکوت کند تا بحثی پیش نیاید...
هر بار که از او ناراحت می شد تمام ناراحتی ها را در دلش می ریخت...
ترس از دست دادن این حس و کسی که دوست می داشت او را وادار به سکوت کرده بود...
روز به روز ناراحتی هایش بیشتر می شد... ولی نمی گذاشت معشوقه اش از این سکوت با خبر شود...  دوست داشت او فکر کند همه چیز در این رابطه فوق العادست...
یک شب با یک حرف ساده ظرفیت حرف های نا گفته اش تکمیل شد...
آتشفشانی که مدت ها خاموش بود ، فوران کرد...
آتش ماه ها سکوت آن حس را نابود کرد...
یادمان باشد گاهی برای خراب نشدن یک حس خوب باید دلخوری های کوچک را به زبان آورد ...
حقیقت این است که سکوت همیشه هم جواب نمی دهد...
#حسین_حائریان

۲۵ دی ۹۵ ، ۲۰:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

و سکوت همیشه جوابگو نیست....


بعد از سال ها یک حس قدیمی دوباره به سراغش آمده بود...یک حس آشنا که مدت ها تجربه نکرده بود...
نمی دانم اسمش چه بود؛عشق یا دوست داشتن...فقط می دانم وقتی کنار هم نبودند انگار چیزی را گم کرده بود...
روزهای شیرینی بود... روزهایی که نمی خواست به همین راحتی تمام شود...
همیشه این طور است که آدم ها وقتی کسی را بیشتر از دیگران دوست دارند توقعشان از او به همان اندازه بیشتر می شود...
اما او نمی خواست حسی را که بعد از سال ها دوباره به دست آورده از دست بدهد...
نمی خواست خیلی ایده آل گرا باشد و سر هر موضوع کوچک و بزرگی بحث کند...
پس تصمیم گرفت اگر اتفاقی برخلاف میل او افتاد سکوت کند تا بحثی پیش نیاید...
هر بار که از او ناراحت می شد تمام ناراحتی ها را در دلش می ریخت...
ترس از دست دادن این حس و کسی که دوست می داشت او را وادار به سکوت کرده بود...
روز به روز ناراحتی هایش بیشتر می شد... ولی نمی گذاشت معشوقه اش از این سکوت با خبر شود...  دوست داشت او فکر کند همه چیز در این رابطه فوق العادست...
یک شب با یک حرف ساده ظرفیت حرف های نا گفته اش تکمیل شد...
آتشفشانی که مدت ها خاموش بود ، فوران کرد...
آتش ماه ها سکوت آن حس را نابود کرد...
یادمان باشد گاهی برای خراب نشدن یک حس خوب باید دلخوری های کوچک را به زبان آورد ...
حقیقت این است که سکوت همیشه هم جواب نمی دهد...
#حسین_حائریان

۲۵ دی ۹۵ ، ۲۰:۱۸ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰