خرافات و مکافات گریبانگیر انسانها...
بخوانید خواهشاً....🙏
وقتی
" سینوهه " شبی را به مستی کنار نیل به خواب میرود و صبح روز بعد یکی از
بردههای مصر که گوشها و بینیاش را به نشانهی بردگی بریده بودند، را
بالای سر خودش میبیند ، در ابتدا میترسد،اما وقتی به بیآزار بودن آن برده
پی میبرد ، با او هم کلام میشود.
برده ، از ستمهایی که طبقه اشراف مصر
بر او روا داشته بودند میگوید، از فئودالیسم بسیار شدید حاکم بر آن روزهای
مصر..؛ برده، از سینوه خواهش میکند او را سر قبر یکی از اشراف ظالم و معروف
مصر ببرد و چون سینوهه با سواد بود، جملاتی که خدایان روی قبر آن شخص ظالم
را نوشتهاند برای او بخواند..!!
سینوهه از برده سئوال میکند که چرا
میخواهد سرنوشت قبر این شخص را بداند؟ و برده میگوید : سالها قبل من انسان
خوشبخت و آزادی بودم، همسر زیبا و دختر جوانی داشتم، مزرعه پر برکت اما
کوچک من در کنار زمینهای بیکران یکی از اشراف بود . روزی