کلی مطلب باحال و علمی میتونی اینجا پیدا کنی

۶۶ مطلب با موضوع «کتابچه» ثبت شده است

خرافات و مکافات گریبانگیر انسانها...


خرافات و مکافات گریبانگیر انسانها...
بخوانید خواهشاً....🙏

وقتی " سینوهه " شبی را به مستی کنار نیل به خواب میرود و صبح روز بعد  یکی از برده‌های مصر که گوشها و بینی‌اش را به نشانه‌ی بردگی بریده بودند، را بالای سر خودش میبیند ، در ابتدا میترسد،اما وقتی به بی‌آزار بودن آن برده پی میبرد ، با او هم کلام میشود.
برده ، از ستم‌هایی که طبقه اشراف مصر بر او روا داشته بودند میگوید، از فئودالیسم بسیار شدید حاکم بر آن روزهای مصر..؛ برده، از سینوه خواهش میکند او را سر قبر یکی از اشراف ظالم و معروف مصر ببرد و چون سینوهه با سواد بود، جملاتی که خدایان روی قبر آن شخص ظالم را نوشته‌اند برای او بخواند..!!
سینوهه از برده سئوال میکند که چرا میخواهد سرنوشت قبر این شخص را بداند؟ و برده میگوید : سالها قبل من انسان خوشبخت و آزادی بودم، همسر زیبا و دختر جوانی داشتم، مزرعه پر برکت اما کوچک من در کنار زمینهای بیکران یکی از اشراف بود . روزی

ادامه مطلب...
۰۴ مرداد ۹۶ ، ۰۸:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

جملاتی که هنگام ناراحتی، معجزه می کنند


جملاتی که هنگام ناراحتی، معجزه می کنند

 زندگی همیشه بر وفق مراد ما پیش نمی رود.
گاهی همه چیز بهم می ریزد و ما می مانیم و دنیایی که روی سرمان خراب می شود.
در اینجا ما به شما می گوییم که هنگام شکست و ناراحتی، چه چیزهایی را به یاد آورید تا روحیه تان بهتر از قبل شود و امید به زندگی تان را بازیابید.
 
_این درد موقتی است
 
مهم نیست که مشکل شما چیست؟ مشکلات مالی، خانوادگی یا حتی شکست عشقی... در این شرایط آنچه اهمیت دارد این است که به یاد آورید  مشکلات تان موقتی اند و شما بار دیگر رنگ خوشی را خواهید چشید.
اگر سعی کنید با خودتان فکر کنید که هیچ مشکلی تا ابد دوام ندارد، آن را راحت تر تحمل خواهید کرد.
 
_نگران نباشید
  اگر شما در مورد چیزی که نسبت بدان هیچ کنترلی ندارید نگران باشید، تنها وضعیت را بدتر می کنید. به جای آن سعی کنید که تمرکزتان را بر قدم های بعدی بگذارید تا دیگر پشیمانی به سراغ تان نیاید.
 
_شما همیشه مسئول مشکلات دیگران نیستید
زمانی که شما دچار مشکل

ادامه مطلب...
۰۱ مرداد ۹۶ ، ۲۲:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

چیزی شبیه فاجعه

📝

توی مترو نشسته بودم و به حراج رژلب‌های مخملی نگاه می‌کردم که آن سه زن جوان وارد شدند. دست‌شان چند پاکت آب‌ میوه و یکسری خوراکی بود، انگار که بخواهند بروند عیادت کسی.
زن‌های دیگر توی قطار رژهای مخملی را روی دستشان تست می‌کردند و در مورد گرانی لبنیات حرف می‌زدند و جزوه‌هایشان را تند تند مرور می‌کردند که یکدفعه تلفن یکی از آن سه زن جوان زنگ زد. تلفنش را جواب داد و یکدفعه گفت: «چی؟ مامان؟ » و بعد پقی بغضش ترکید و قبل از اینکه بکوبد توی صورتش از حال رفت. آن دو نفری که همراهش بودند به جای او چند بار کوبیدند توی صورتشان و بلند بلند گریه کردند. یکدفعه مترو تبدیل به مسجد شد.
رژهای مخملی از یاد رفت، گرانی لبنیات و درس‌های خوانده نشده هم از یاد رفت. مادرشان مرده بود و تمام زن‌های توی قطار داشتند برای مادری که نمی‌شناختند گریه می‌کردند. جوان‌ها، پیرها، چادری‌ها و سارافون گل‌گلی‌ها، حتی دستفروش‌ها هم گریه می‌کردند. من هم گریه می‌کردم. گریه داشت که بنشینی و ببینی فاصله زنگ خوردن تلفن یک زن جوان تا به گریه افتادن زن‌های دیگر به چند ثانیه هم نکشیده و این یعنی فاجعه. یعنی زن‌های این شهر آنقدر توی دل‌ها و پشت پلک‌هایشان غم دارند که می‌توانند در کمتر از پنج ثانیه یک قطار را با اشک هایشان غرق کنند...

 #نیلوفر_نیک_بنیاد

۲۶ تیر ۹۶ ، ۰۱:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﺑﻄﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺍﮔﺮ.....

📝

ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﮔﺮ ﺯﻧﯽ ﺑﺎ ﮐﻔﺶ ﭘﺎﺷﻨﻪ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺭﻭﯼ ﺁﻣﺪ
ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﺑﻄﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺍﮔﺮ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺳﺮﺩ ﺷﺪﻥ ﻫﻮﺍ ﻭ ﺑﺎﺭﻧﺪﮔﯽ ﭼﮑﻤﻪ ﭘﻮﺷﯿﺪ
ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﺑﻄﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﻟﺒﺎﺱ ﺑﺎ ﻃﺮﺣﯽ ﺧﺎﺹ ﺑﻪ ﺗﻦ ﮐﺮﺩ
ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﺑﻄﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﻣﻮﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﺪﻝ ﺧﺎﺻﯽ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﺑﻄﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺭﻭﯼ ﺑﺪﻥ ﺧﻮﺩ ﺧﺎﻟﮑﻮﺑﯽ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﺑﻄﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ

ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺭﯾﺶ ﯾﺎ ﺳﺒﯿﻞ ﺩﺍﺭﺩ
ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﺑﻄﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ

ادامه مطلب...
۲۶ تیر ۹۶ ، ۰۱:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

چیزی شبیه دوست داشتن

دوست داشتن، چیزی شبیه به گم شدنه، توی یه آدم دیگه. حالا هرچی کسی رو بیشتر دوست داشته باشی، عمیق‌تر گم می‌شی. یه جاهایی دیگه نمی‌دونی برای خودت داری زندگی می‌کنی یا برای اون. حالا دیگه همون آهنگی رو گوش می‌دی که اون گوش می‌ده.
همون کاری رو انجام می‌دی که اون می‌خواد.
همون حرفی رو می‌زنی که اون دوست داره.
حالا دیگه حق داری حسادت کنی، حالا دیگه چشم به راه بودن معنی پیدا می‌کنه، حالا دیگه دوست داری نگران باشی.

۲۳ تیر ۹۶ ، ۱۳:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

مقایسه عشق سالم و عشق بیمار...

مقایسه عشق سالم و عشق بیمار...

دکتر کیم مارتز استاد روانشناسی و مسوول مرکز روانشناسی دانشگاه آلبرتا کانادا مقاله ای در باب مقایسه عشق سالم و ناسالم ارائه کرده اند:

عشق سالم :  هر فرد محترم  است و نیازهایش در نظر گرفته می شود.

عشق بیمار : احساس فشار می کنید از اینکه باید به فرد دیگری تبدیل شوید تا با شریکتان متناسب باشید.

عشق سالم : اعتماد و صداقت پایه اصلی رابطه هستند.

عشق بیمار : بی اعتمادی و احساس نا امنی در رابطه دیده می شود و افراد مرتب یکدیگر را چک می کنند.

عشق سالم : ارتباط  و مکالمه بین دو نفر

ادامه مطلب...
۱۵ تیر ۹۶ ، ۰۰:۴۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

چگونه مورد پسند خاستگار باشیم ؟!

❣چگونه مورد پسند خاستگار باشیم ؟!

🔹 به همه اجازه خواستگاری ندهید 💟سڪســـــولـــــوژے 
برای کاهش آسیب و ایجاد احساس طرد شدن ، لازم است این موضوع را مدنظر قرار دهید : قرار نیست شما همه افرادی را که به هر طریقی جهت آشنایی پیشنهاد ازدواج می دهند ، به عنوان خواستگار بپذیرید

این امر مستلزم این است که با توجه به ملاک های اولیه خود و در میان گذاشتن آن ها با رابط و معرف ، حجم بالای رفت و آمد خواستگاران را کاهش دهید . خواستگارانی را برای آشنایی بپذیرید که حداقل 3 ملاک از 5 ملاک اصلی شما را دارند

 ملاک ها شامل

ادامه مطلب...
۱۵ تیر ۹۶ ، ۰۰:۳۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

13سال بازیگری....

+ خانوم دکتر من واسه اینکه بتونم ببینمتون سه روز توی نوبت بودم، سعی میکنم خلاصه بگم حرفامو که زیاد وقت نگیرم

- گوش میکنم

+ راستش همه چیزبرمیگرده به سیزده سال پیش، وقتی عاشق بوی دخترونه ی مقنعه ی مدرسش بودم!
من نقشه کشی میخوندم ودیوونه ی بازیگری، اونم ریاضی میخوند اما جای معادله وعدد دوست داشت بدونه تو سر آدما چی میگذره!
سال اخر دبیرستان بهترین روزای زندگیمون بود، نیم ساعت قبل از زنگ آخر از دیوار مدرسه میپریدم بیرون و هنوز زنگشون نخورده جلو در مدرسه منتظرش بودم.
اون هیچ وقت نفهمید که من واسه هزینه ی فلافل و سمبوسه ی مسیرِ مدرسه تا خونه تمام طول هفته تکالیف نقشه کشی بچه هارو انجام میدادم و پول میگرفتم ازشون.
حالمون خوب بود که خوردیم به کنکور.
من از کنکور متنفرم خانوم دکتر، از تغییر مسیرای یهویی متنفرم.
به هم قول دادیم هر جفتمون توی یه شهر قبول شیم، انتخابمونم شیراز بود.
من قبول نشدم اما اون قبول شد و رشته ی مورد علاقشو به دوری مون ترجیح داد ورفت.
منم باید میرفتم سربازی، این دوری منو عاشق تر میکرد و اونو دلسردتر! حق داشت خب، اختلاف مدرک تحصیلی رو میگم، آخه من وقتی از سربازی برگشتم مجبور بودم برم سرکاروجایگزین پدر کارافتادم باشم.
لا به لای سختیای زندگی داشتم دست و پامیزدم که برگشت بهم گفت من وتو راهمون خیلی وقته سواشده، بهتره دچار سوتفاهم نباشیم!
به همین راحتی گفت
ادامه مطلب...
۱۵ تیر ۹۶ ، ۰۰:۲۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

قدیما توی قدیما موند...

🔹متنی فوق  العاده زیبا و خواندنی...

🔻قدیما ﺣﺮﻳﻢ ﺧﺼﻮصی ﻧﺒﻮﺩ، حتی ﺣﻤﺎﻣﺶ ﻋﻤﻮمی ﺑﻮﺩ، ﻭلی ﭼﺸﻢ ﻫﻴﭽﻜﺲ ﻫﺮﺯﻩ ﻧﺒﻮﺩ.
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﭘﺎی کسی ﺟﻠﻮی کسی ﺩﺭﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩ، ﻭلی ﭘﺸﺖ ﭘﺎ ﺯﺩﻥ ﻫﻢ ﻧﺒﻮﺩ.
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺣﺮفی ﺗﻮی ﺩﻟﻬﺎ ﻧﺒﻮﺩ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ، حرفی ﻫﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ کسی ﻧﺒﻮﺩ.
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺑﺮﮔﺮ ﻭ ﭼﻨﺠﻪ ﻭ ﺑﺨﺘﻴﺎﺭی ﻧﺒﻮﺩ، ﮊﻟﻪ ﻭ ﭘﺎی ﺳﻴﺐ ﻧﺪﺍﺷﺖ، ﻧﻮﻥ ﻭ ﭘﻨﻴﺮ ﺑﻮﺩ.
ﺍﻭﺝ ﻛﻼﺳﺶ ﺗﻮﻱ

ادامه مطلب...
۱۵ تیر ۹۶ ، ۰۰:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

زن ها که عاشق می شوند...

مرد ها عاشق که می شوند
اشکشان دم مشکشان است
دوباره برمیگردند به دوران کودکی شان تا زن ها برایشان مادری کنند
زن ها که عاشق می شوند...
چه می گویم ؟؟
زن که عاشق نمی شود
زن با تمام زنیتش مجنون میشود
با شانه ها ی ظریفش کوهی میشود با دو دست تا اگر مردش خواست زمین بخورد دو دست را دورش حلقه کند و بعد دورش بگردد
زن ذاتاً موجودیست با قدرت
تا زمانی که ...
دست روی نقطه ضعفش بگذارند و ...
دلش را بشکنند
آنقدر خردش کنند که اگر ریزه هایش را به هم بچسبانند قلبی به اندازه بند انگشت بیش برایش باقی نماند
زن ها شیره تلخ دنیا را می مَکند
و زمانی اشکشان دم مشکشان میشود
که میخواهند با قطره قطره اش کسی را از چشمشان بیاندازند...

۰۷ تیر ۹۶ ، ۱۰:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

از کتاب مکالمه ی غیر حضوری


📮
خیلی راحت در چشم هایم نگاه کرد و گفت می خواهد برود.
حرفی نزدم، نه اینکه عاشقش نباشم ها...نه...  دیوانه وار دوستش داشتم.
اما باید با چشم های خودتان ببینید عشق از همان دری که وارد قلبت شده، دارد می رود، تا مثل الان من لال بشوید.
اینجور وقتها من لال می شوم. همه ی وجودم می شود یک چشم، که با وجود ابری بودنش، تمام رفتن های معشوقش را یکجا به تماشا می نشیند. فقط به امید اینکه شاید برود؛ تمام دنیا را بگردد... ببیند هیچ خانه ای گرم و نرمتر از خانه ی قلب منی که ترک کرده نبوده و نیست...
آن وقت دوباره برگردد و این بار آهسته در بزند، و من بی صبرانه بگویم خوش آمدی...
بگویم می بینی؟ هیچ چیز این خانه عوض نشده... فقط کمی پنجره های قلبم ترک برداشته ... چون وقتی می رفتی، از همین پنجره یک دنیا تو را تماشا کردم!

#علیرضا_اسفندیاری
از کتاب: کتاب مکالمه ی غیر حضوری

۰۵ تیر ۹۶ ، ۰۹:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دلتنگی های دوست داشتنی !!!!


📮
"دلتنگی"

هیچ‌وقت احساس دل‌تنگی نکرده‌ام. در یک اتاق تنها بوده‌ام. تمایل به خودکشی داشته‌ام. افسرده بوده‌ام. حالم بد بوده. بدتر از بد. ولی هرگز احساس نکردم که کسی می‌تونه از در بیاد تو و من رو از دست دردم خلاص کنه.
راحت‌تر بگم،دلتنگی هیچ‌وقت آزارم نداده چون همیشه تمایل وحشتناکی ‌به گوشه‌گیری داشته‌ام. توی یک مهمانی یا یک ورزشگاه که  همه درحال هلهله کردن‌اند، دلتنگی میاد سراغم.به قول ایبسن:
"قوی‌ترین آدم ها، تنها‌‌‌ترین آدم ها هستند."
هیچ‌وقت فکر نکردم خب،حالا یه بلوند خوش بر و رو می آد اینجا و یه کاری می‌ده دستم
 

عوام‌الناس رو که می‌شناسی، می گن: الان جمعه شبه،برنامت چیه؟ می‌خوای فقط این‌جا بشینی؟ خب آره.
بیرون چیزی جز حماقت نیست. آدم‌های ابله با ابلهای دیگه اختلاط می‌کنن. بگذار خودشونو خر کنن. من فقط شب‌ها بیرون می‌رم و توی بارها قایم می‌شم. چون دوست ندارم قایم شم تو کارخانه‌ها.
برای میلیون‌ها آدم متأسفم.

ولی من تنها نیستم. خودم رو دوست دارم. خودم برای خودم بهترین شکل سرگرمی‌ام. بیا یکم بنوشیم!

#چارلز_بوکفسکی

۰۵ تیر ۹۶ ، ۰۹:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

لوازم آرایش/مدافعانی از جنس زن

ما زنها اگر بی دفاع نمیماندیم شاید به رژ لب و خط چشم و لاک پناه نمیبردیم!
چه شبها که پای گوشی و عکس های قدیمی گریه نکرده ایم و ناخن نجویده ایم و تا صبح از فکر و خیال نخوابیده ایم!
و صبح فردایش پوستمان که خراب شده را با کرم پودر و لبهای رنگ پریده مان را با رژ لب و چشم های بی حالت و پف کرده مان را با خط چشم  و ناخن های کج و کوله و جویده شده مان را با لاک نپوشانده ایم و شبیه زنهای دیگر که شب را با گریه صبح نکرده اند در خیابان راه نرفته ایم!
میدانی؟
معلوم نبود بدون لوازم آرایش چند درصد مردها خریدار غم و رنگ پریدگی عاشقانه ی یک زن بودند!
ما زن ها با لوازم آرایشمان رفیقیم چون نقاط ضعفمان را به نقاط قوت تبدیل میکند!
و از تنهایی مان دفاع میکند!

#مانگ_میرزایی

۲۶ خرداد ۹۶ ، ۱۴:۴۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نامه رسان عروسک ها

یک روز کافکا ، در حال قدم زدن در پارک ، چشمش به دختربچه ای می افتد که داشت گریه می کرد.

کافکا جلو می رود و علت گریه ی دخترک را جویا می شود.
دخترک همانطور که گریه می کرد پاسخ می دهد :
«عروسکم گم شده !»
کافکا با حالتی کلافه پاسخ می دهد :
« امان از این حواس پرت! گم نشده ! رفته مسافرت. »

دخترک دست از گریه می کشد و بهت زده می پرسد : «از کجا میدونی؟»
کافکا هم می گوید :
«برات نامه نوشته و اون نامه پیش منه.»
دخترک ذوق زده از او می پرسد که آیا آن نامه را همراه خودش دارد یا نه که کافکا می گوید :
«نه . تو خونه ست. فردا همینجا باش تا برات بیارمش»
کافکا سریعاً به خانه اش بازمی گردد و مشغول نوشتن ِ نامه می شود.
چنان با دقت که انگار

ادامه مطلب...
۲۰ خرداد ۹۶ ، ۰۱:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

یک روز که حالت خوب نیست

📝
یک روز که حالت خوب نیست توی مترو پای دختری که قیافه اش را دوست نداری لگد می کنی و منتظر می مانی که یک اخم کوچک بکند تا تمام توانت را به کار بگیری برای لت و پار کردنش !
یک روز که حالت خوب نیست سر کلاسی که استادش حضور غیاب می کند نمی روی و بعد سر کلاسی که حضور غیاب نمی کنند حاضر می شوی و میز دوم می نشینی و تمام مدت زل می زنی به چشم های استاد !
یک روز که حالت خوب نیست می روی توی کافه برای خودت یکی از این شکلات گلاسه های سایز خانواده سفارش می دهی و تا آخرش را می خوری .آنقدر که تا چند ساعت بعد حالت تهوع داشته باشی !
یک روز که حالت خوب نیست کنار پله های ایستگاه مترو می ایستی و دستت را می گذاری روی نرده و در حالیکه جمعیت پشت سرت همه منتظر مانده اند همینجور بی حرکت می مانی و بعد از سی ثانیه یادت می افتد که این پله ها برقی نیستند که خودشان بالا بروند!
یک روز که حالت خوب نیست دکمه قفل باز کن گوشی ات را می شکانی و می گذاری تا شب قفل بماند و از اینکه چراغ اس ام اس اش هی فرت فرت روشن می شود اصلا ذوق نمی کنی !
یک روز که حالت خوب نیست اعتقاد شدیدی به قانون " بی خیال دنیا " پیدا می کنی. تازه می فهمی روزهایی که حالت خوش نیست فقط خودت را عشق است و بس !

✍🏻 #نیلوفر_نیک_بنیاد

۱۵ خرداد ۹۶ ، ۱۹:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰