من را دوست داشته باش؛
در امتدادِ زمان،
از شکوفه بارانِ درخت ها
تا عرق ریزانِ گل ها
از خش خشِ زرد و نارنجی ها زیرِ قدم هایِ دخترکان عاشق
تا نفس هایِ گرم پسرک رویِ دستهایِ از سرما قرمز شده معشوقش...
من را دوست داشته باش؛
اندک و فراوانش مهم نیست،
من را در گذران فصل ها
همچون روزِ اول دوست داشته باش...
با هر بوسه ؛
حسی شبیه اولین بوسه را تویِ رگهایت حس کن
و با هر بار دیدنم
باز
فکر کن
که معشوقت حتما
از جایی جز زمین آمده...
من را دوست داشته باش؛
در امتدادِ شبهایِ طولانی
و روزهایِ نگذشتی...
من را دوست داشته باش؛
دوست داشتنت همان دلیلی است
که شکوفه میرویاند
و برگ میریزاند.
دوست داشتنت
همان دلیلی بوده
که تا به حال
من را بندِ زمین و زمان کرده...