علت های خشم 


خشمگین میشوی

زیرا تسلیم نیستی


خشمگین میشوی 

زیرا توقع و انتظار داری


خشمگین میشوی 

زیرا با جریان زندگی موازی نیستی


خشمگین میشوی 

زیرا باورهایت را بت کرده ای


خشمگین میشوی

زیرا با خواست هستی در ستیزه هستی


خشمگین میشوی

زیرا  به نیازهایت چسبیده‌ای


خشمگین میشوی

زیرا  معبد درون را کشف نکرده ای


خشمگین میشوی

زیرا در اسارت ذهن هستی


خشمگین میشوی

زیرا  فکر کننده را با خود واقعی‌ات یکی میدانی


خشمگین هستی

زیرا میگویی من و خواسته‌های من


خشمگین هستی

زیرا خودت را در دیگران و دیگران را در خودت نمیبینی..


خشمگین هستی

زیرا ساز مخالف میزنی 


خشمگین هستی  

زیرا دایما در مقایسه هستی


خشمگین میشوی

زیرا مراقب افکارت نیستی

 

خشمگین میشوی

زیرا کوچکتربن اعتمادی به زندگی نداری


خشمگین میشوی 

زیرا  چرا , نباید ,باید, میگویی

 

خشمگین میشوی

زیرا کوله باری از خواسته ها را با خود حمل میکنی


خشمگین هستی 

زیرا در برابر اتفاق این لحظه سر خم نمیکنی 


خشمگین هستی 

زیرا برای شعور کیهان میخواهی تصمیم گیری کنی


خشمگین هستی 

زیرا خودت را در مقام  قضاوت قرار میدهی


خشمگین میشوی

زیرا کوته نظر و خودخواه هستی


خشمگین میشوی 

زیرا به غذا دادن به گرگ درونت اعتیاد پیدا کردی


خشمگین میشوی

زیرا  شعور کیهان را پست تر از شعور خود میدانی


خشمگین میشوی 

زیرا پایه و اساس زندگیت بر انتقاد و تحلیل رفتار دیگران بنا گشته است


خشمگین میشوی 

زیرا گدای تایید و توجه و احترام هستی 

 

خشمگین میشوی 

زیرا خشم خلا درونت را تا چند ساعتی بطور کاذب  پر میکند


خشمگین میشوی 

زیرا سر و صدای ذهن خود محورت را باور کرده‌ای و از آن تاثیر میگیری


خشمگین میشوی

چون خودت را از کل جدا میدانی


خشمگین میشوی 

زیرا  ذهن ارضا نشده است 


خشمگین میشوی 

زیرا در اینجا و اکنون زندگی نمیکنی 


خشمگین میشوی 

زیرا بر خلاف رودخانه زندگی شنا میکنی

 

خشم از جنس تو نیست 

خشم از بیرون میاید

پس اگاه باش تا به ورای خشم صعود کنی.