ذره ذره محبت را باختم و شکست را بردم. 

وقتی که در برنامه‌ریزی سال نو (کریسمس) همسرم را به زور با کسانی که دوست نداشت به سفر بردم فکر کردم که بردم، اما باختم. وقتی که پول پس‌انداز مشترک را برای خرید BMW آخرین مدل خرج کردم فکر کردم که بردم، اما باختم. وقتی که در جمع خانوادگی جواب دندان‌شکنی به برادر و مادرش دادم و سر جا نشاندم‌شان فکر کردم که بردم، اما باختم. وقتی برای خریدهای ریز و درشت زنانه برچسب حماقت به همسرم زدم و وانمود کردم که گریه‌اش را ندیدم و پولش را بودجه‌بندی کردم فکر کردم که بردم، اما باختم. وقتی در گردش یک‌روزه جلوی دوستان، عیب‌های همسرم را گفتم و همه خندیدیم و کمی سر به سرش گذاشتم و کارهایش را مسخره کردم فکر کردم که بردم، اما باختم. وقتی دلش می‌شکست و ناراحت می‌شد و می‌خواستم زیادی لوس نشود و محل‌اش نمی‌گذاشتم فکر کردم که بردم، اما باختم. وقتی سعی می‌کردم جلو دیگران وانمود کنم که من عاقل‌ترم و اشتباهات تقصیر اوست و تنهایش می‌گذاشتم فکر کردم که بردم، اما باختم. وقتی سعی نمی‌کردم که مانند او شوم، فکر می‌کردم که بردم اما در اصل باختم. زندگی و محبت را ذره ذره باختم و شکست را طی سال‌ها زندگی مشترک بردم...  همدلی یعنی مبارزه با خودخواهی به خاطر دیگری...  بهترین متن مجله نیویورک_تایمز در سال 2014