بعد از کوتاه‌کردن موهایی که سال‌ها برای بلند شدنشان صبر کرده‌بودم، باز هم ویدیوهای بافت مو را تماشا می‌کردم. اینها همزمان با وقتی بود که بعد از جدایی‌امان هر روز پست‌های او را چک می‌کردم، در یکی از آن‌ها از اولین باران پاییزی گفته‌بود و خیال کردم دلتنگم شده، در پست بعدی‌اش یک متن از شازده‌کوچولو گذاشته‌بود و دیگر شک نداشتم هنوز هم دوستم دارد، حالم آن‌زمان شبیه همراه‌های بیمار تختِ یک بود که عزیزشان در حال از دست‌رفتن بود اما می‌پرسیدند بعد از ترخیص به بیمارشان چه غذایی بدهند؟
دیروز در آخرین پستش عکس دونفره گذاشته بود، در عکس جدید چشم‌های جفتشان می‌خندید. امروز بیمار تخت یک به سردخانه زیرزمین منتقل شد، حالا که خوب فکر می‌کنم بافت مو خیلی دردسر دارد، اصلاً موی کوتاه دوست‌داشتنی‌تر ‌ است.
#غزل_رحیمی