#ازدواج_یک_رابطه_روانی 🔻
در رابطه میان زن و مرد معمولاً یکی نقش ظرف و دیگری نقش مظروف را می یابد. در این شکل رابطه اغلب ظرف، ظرفیت های بیشتری داشته و برخی از نیاز هایش در این رابطه دو طرفه بی پاسخ می مانند اما مظروف به طور کامل هر چه که می خواهد را در رابطه می یابد. شخصیت ظرف پیچیده تر از مظروف بوده و بدلیل نارضایتی پنهان ناشی از بی پاسخ ماندن برخی خواسته ها، سرریز لیبیدو-انرژی روانی- به سمت و سویی دیگر در مورد شخصیت ظرف، ناگزیر است. از سوی دیگر شخصیت مظروف نیز هر چند به طور کامل از رابطه پاسخ می گیرد اما در لایه های ناخوداگاه روانش، از متزلزل بودن جایگاه خود در رابطه آگاه است. او می داند که طرف پیچیده تر رابطه بسیاری پرسش ها دارد که جوابش نزد او نیست. این ناامنی ناخوداگاه روانی، در بسیاری اوقات شخصیت مظروف را وا می دارد در جستجوی امنیت به سراغ روابط خارج از ازدواج رفته و خود، نقش ظرف را برای مظروف دیگری به عهده بگیرد. اگر زن و مرد، کاملاً متناسب و برابر باشند ظرف یا مظروف یکی بوده و مشکلات فوق رخ نمی دهند اما این امر کم پیش می آید. شاید حالت بهینه این باشد که نقش ظرف و مظروف به تناوب میان دو سوی رابطه تغییر کند به عنوان مثال یکی از آن دو در بخش «عاطفی» ظرف بوده و دیگری در بخش «منطقی»؛ یکی در حوزه مسائل مالی ظرف رابطه باشد و دیگری در حوزه خانواده... تغییر نقش مداوم ظرف و مظروف به استحکام رابطه می افزاید و شانس دوام و بقای رابطه را افزایش می دهد در غیر این صورت رابطه ای که در آن نقش ظرف و مظروف کاملاً از هم تفکیک شده باشد، به دلیل فقدان همپوشانی، شانس کمتری برای بقا دارد. 🔸کارل گوستاو یونگ، بخشی از مقاله ازدواج به مثابۀ یک رابطۀ روانی