کلی مطلب باحال و علمی میتونی اینجا پیدا کنی

حموم رفتن ما توی کودکیمون_نوستالژی

ﺣﻤﻮﻡ ﺭﻓﺘﻦ ما تو ﻛﻮدکیمون(نوستالژی)
😄😄😄😄😄
ﺍﻭﻟﺶ می رﻓﺘﻴﻢ ﺗﻮ ﺣﻤﻮﻣﻲ ﻛﻪ ﻧﻪ ﺁﺏ ﺳﺮﺩﺵ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺑﻮﺩ ﻧﻪ آب ﮔﺮﻣﺶ ، ﻳﻬﻮ ﺁﺏ ﻣﻴﺸﺪ ٢٠ ﺩﺭﺟﻪ ﺯﻳﺮ ﺻﻔﺮ  و ﻳﻪ ﻭﻗﺘﺎ ﻫﻢ ٧٠ ﺩﺭﺟﻪ ﺑﺎﻻﻱ ﺻﻔﺮ ...
😳😳😳😳
ﺑﻌﺪ ﻣﺎﺩﺭ ﮔﺮﺍﻣﻲ ﺑﺎ ﺷﺎﻣﭙﻮ ﭘﺎﻭﻩ ﺗﺨﻢ ﻣﺮﻏﻲ ﭼﻨﺎﻥ ﻣﻴﺎﻓﺘﺎﺩ ﺭﻭ ﺳﺮﻣﻮﻥ ﻛﻪ ﺗﻤﻮﻡ ﺳﻠﻮﻟﻬﺎﻱ ﻣﻐﺰمون ٤ ﺳﺎﻧﺖ ﺟﺎﺑﺠﺎ ﻣﻴﺸﺪ ، ﻫﺮﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﺟﻴﻎ ﻭ ﺩﺍﺩ ﻣﻴﻜﺮﺩﻳﻢ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻧﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ !!!!
😫😫😫😫😫😫
ﺑﺪﺗﺮﻳﻦ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﻭﻗﺘﻲ ﺑﻮﺩ که ﺑﺎ ﻛﻴﺴﻪ ﻛﻠﻔﺖ ﻭ ﺿﺨﻴﻢ ﺑﺎ ﺭﻭﺷﻮﺭ ﻣﻴﺎﻓﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﺟﻮﻧﻤﻮﻥ ، ﺧﺪﺍ ﺷﺎﻫﺪﻩ ٢ ﻻﻳﻪ ﺍﺯ ﭘﻮﺳﺘﻤﻮﻥ ﻛﻨﺪﻩ ﻣﻴﺸﺪ ﻭ ﺗﺎﺯﻩ ﻣﺎﻣﺎﻧﻪ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﭼﺮﻛﻪ ﻭ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﻴﺪﺍﺩ ...
ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺍﻭﻥ ﻭﺳﻂ ﻳﻪ ﻛﺘﻜﻲ ﻫﻢ ﻣﻴﺨﻮﺭﺩﻳﻢ که چرا اینقدر وول می خوری؛ (اصلا وول نمی خوردیما، شدت فشار کیسه کشی ما رو اینور اونور می کشوند )
😁😁😁😁
ﺁﺥ ﺁﺥ ﻣﻮﻗﻊ ﺳﻨﮓ ﭘﺎ ﺯﺩﻥ ﻛﻪ ﺩﻳﮕﻪ ﻫﻴﭽﻲ ، ﺩﻗﻴﻘﺎ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻫﺮﺑﺎﺭ ﺳﻨﮓ ﭘﺎ ﺯﺩﻥ ٢ ﺳﺎﻧﺖ ﺍﺯ ﻗﺪمون ﻛﻮﺗﺎﻩ ﻣﻴﺸﺪ ...
😖😟😖😟😖😟
ﻭﻗﺘﻲ ﺣﻤﻮﻡ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﻴﺸﺪ ﻛﻠﻲ ﻟﺒﺎﺱ ﺗﻨﻤﻮﻥ ﻣﻴﻜﺮﺩﻥ ﻭ ﻳﻪ ﻳﻘﻪ ﺍﺳﻜﻲ ﻫﻢ ﺭﻭﺵ ، ﺑﻌﺪﺵ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺧﺴﺘﮕﻲ ﻭ ﺩﺭﺩ ﺧﻮﺍﺑﻤﻮﻥ ﻣﻴﺒﺮﺩ ...😱😱😱😱😱😎
آخرش ﻫﻤﻪ ﻣﻴ ﮕﻔﺘﻦ : ﺁﺧﻲ ﻱ ﻱ ﻱ ﻱ ، ﻧﻴﮕﺎﺵ ﻛﻦ .. تمیز شد ، ﭼﻪ ﺭﺍﺣﺖ ﺧﻮﺍﺑﻴﺪﻩ ﻩ ﻩ ﻩ ﻩ
نمی دونستن بیهوش شدیم ما ، می فهمین بیهوش .😂😂😂😂



۲۲ دی ۹۵ ، ۰۷:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

خاطرات کودکی من_هیتلر ،چرا سهود را کشتم؟؟؟

📰 جالبه بخونید


یک روز سرد صبح سرد در سرمای
شدید مونیخ المان من کودکی 8 ساله بودم لباس هایم هم انقدر گرم نبود که بتوانم تحمل کنم خانه مان هم که یک اتاق کوچک بود منو خواهرو برادر و مادرم زندگی میکردیم
من برادر بزرگتر بودم مادرم از سرطان سینه رنج میبرد تا اینکه انروز صبح نفس کشیدنش کم شد اشک در چشمانش جمع شد نمیدانست با ما چه کند سه کودک زیر 9 سال که نه پدر دارند نه فامیل مادرشان هم هم اکنون رو به مرگ است دم گوشم به من چیزی گفت او گفت که تو باید از برادرو خواهرت مراقبت کنی من که هشت سال بیشتر نداشتم قطره اشکم ریخت روی صورت مادرم سریع بلند شدم تا پزشکی بیاورم نزدیک ترین درمانگاه به خانه من درمانگاهی بود که پزشکانش یهودی بودند رفتم التماسشان کردم
میخندیدن و میگفتند به پدرت بگو بیاید تا یک پزشک با خود ببرد انقدر التماس کردم انقدر گریه کردم که تمام صورتم قرمز بود اما هیچکس دلش برای من نسوخت چند دارو که نمیدانستم چیست از ان جا دزدیدم و دویدم ان هاهم دنبال من دویدند وقتی رسیدم به خانه برادرم و خواهرم گریه میکردند دستانم لرزید و برادر کوچک گفت مادر نفس نمیکشد آدلف!
شل شدم دارو ها افتاد ارام ارام به سمتش رفتم وقتی صورت نازنینش را لمس کردم انفدر سرد شده بود که دیگر کار از کار گذشته بود
یهودیان وارد خانه شدند و مرا به زندان کودکان بردند انقدر مرا زدند که دیگر خون بالا میاوردم وقتی بعد چند روز ازاد شدم دیدم خواهرو برادر کوچکم نزد همسایه ما هست همسایه مادرم را خاک کرده بود دیگر هیچ چیز برای از دست دادن نداشتم کارم شبو روز درس خواند و گدایی کردن بود چه زمستان چه بهار چه ...


وقتی رهبر المان شدم اولین جایی را که با خاک یکسان کردم همان درمانگاه مونیخ بود سنشان بالا رفته بود و مرا نمیشناختند اما هم اکنون من رهبر کشور المان بودم التماسم میکردند دستور دادم زمین را بکنند و هر 6 نفر را درون چاله با دست و پای بسته بیاندازند و چاله را پر کنند
تمنا میکردند و میگفتند ما زنو بچه داریم ان قدر بالای چاله پر شده ماندم تا درون خاک نفسشان بریده شود...
👤 آدلف هیتلر
✍خاطرات کودکی نبرد


۲۲ دی ۹۵ ، ۰۷:۵۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تفاهم

#تفاهم


تفاهم به معنی اختلاف نداشتن و توافق 🔴کامل با طرف مقابل نیست بلکه تفاهم یعنی فهمیدن و فهماندن.

از آنجا که سوء تفاهم به معنی فهم مطلبی بر خلاف واقعیت است پس تفاهم یعنی فهم درست واقعیت‏ها. تفاهم بین زوجین یعنی:

🔅فهم درست شخصیت همسر؛🔴
🔅فهماندن و بروز دادن واقعیت درونی خود🔴 به همسر؛


شخصیت افراد را همان طور که هست 🔴بشناسیم. با توجه به مجموعه شرایط محیط زندگی، فرهنگ خانوادگی، وضع شغلی، تفاوت‏های فردی و جنسیتی و ویژگی‏های مهم دیگر .
 
بسیاری از توقعات بی‏جا، سوء تفاهم‏ها، 🔴قضاوت‏های منفی، نگرانی‏های بی‏مورد، مقایسه‏ های غلط و مشکلات دیگری که باعث کدورت و مشاجره می‏شود و فضای عاطفی خانه را آلوده می‏کند، برخاسته از شناخت نادرست زن و شوهر از یکدیگر است.
 
کمترین فایده شناخت درست برای زنان این است که

ادامه مطلب...
۲۱ دی ۹۵ ، ۱۳:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

می‌نویسم...


از خدا که پنهون نیس، از شما چه پنهون:
پاییز بود، مثل الانا. باد می یومد، وحشی، عین امروز.
نشسته بودیم ته حیاط دانشگاه روی سکوها، بی کار و یله عین دیوونه ها خیار گاز می زدیم، بی نمک، با حسام. یهو زد به سرم، پا شدم دست حسام رو کشیدم گفتم بیا. پرسید کجا؟! گفتم بیا. رفتیم در یکی از کلاسا. 105 بود به گمونم. همونی که یه در شیشه ای بزرگ داشت که تو حیاط باز می شد. دیوار به دیوار اتاق ورزش.

به دختره گفتم: شما نمک داری؟! گفت نمممک؟! گفتم آره نمک. گفت نه، ندارم. گفتم رفیقاتم ندارن؟ بلند پرسید: بچه ها نمک دارین؟ همشون با هم، یه صدا و بلند گفتن: نه نداریم. خندیدم، به حسام گفتم: نگفتم ات این دخترا هیچکدومشون نمک ندارن.

تازه دو زاریشون صاف شده بود. لجشون گرفت. دوباره یه صدا و بلند گفتن: خیلی بی ادبی، بی معنی!!

خندیدیم، اومدیم، باز رو همون سکوها نشستیم، بی کار و یله عین دیوونه ها. اما به چشمات قسم به یه ماه نکشید که ناغافل نمک گیر نگاهت شدم. حکما عقوبت سبک سری ِ اون روزم بود.
یه عمر جاهلی کردیم و پایه ی همه رقمه پا خوردنش بودیم تا همین الان.

چند وقت پیشا نشسته بودی رو کاناپه با گوشیت ور می رفتی. سرم گرم بود به کتاب و اینا. ناغافل پرسیدی: دیگه برام عاشقونه نمی نویسی؟ نیگات کردم.
دستپاچه شدم. حرفم نیومد!!
گفتی: نکنه نُطقت کور شده؟ حال ِ حوصله ات خوبه؟ سازی؟

تو دلم گفتم: سرد؟! کور؟! نه به خدا. مگه دِل دیگ شله زرد نذریه که کنار بمونه یخ کنه. مگه عاشقیت حلواس که یخ کنه و بماسه و از دهن بیوفته. مگه خواستن، تصدیق رانندگیه که 10 سال به 10 سال ببری تمدیدش کنی.
مِهر معشوق مُهر میشه تو سینه ی عاشق. نقل این حرفا نیس که.

تو دلم گفتم: می نویسم.

#محمد_جعفری_نژاد

۲۱ دی ۹۵ ، ۰۹:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ویژگی های روابط سالم

✅ ویژگی های روابط سالم:

1️⃣ "حمایت می کنم، و متقابلا مورد حمایت قرار می گیرم."

2️⃣ "اعتماد دارم، و متقابلا مورد اعتمادم."

3️⃣ "احساس می کنم که می توانم خودم باشم."


4️⃣ "از نوع برخوردم در این رابطه خشنودم."

5️⃣ "تعارضات، مشاجرات و تنش ها همواره به گونه ای رضایت بخش بین من و او حل می شود."

6️⃣ "با یکدیگر سازش داریم."

7️⃣ "اگر بخواهم می توانم با افراد دیگر وقت بگذرانم."

8️⃣ "در مورد زندگی ام، این منم که تصمیم می گیرم."

9️⃣ "به نظرات یکدیگر احترام
می گذاریم، حتی اگر موافق آن نظر نباشیم."

🔟 "در زمان بهبودی از اعتیاد و فقدان، این شخص پشتیبان من است."

💠 "در کنار او احساس امنیت
می کنم؛ حس می کنم برای او فرد مهمی هستم؛ دوستم دارد."


📚 #برشی_از_کتاب
#ذهن_آگاهی_در_رفتارهای_اعتیادآور
✍ اثر: #ربکا_ای_ویلیامز/ #جولی_اس_کرافت
👌 ترجمه: #دکتر_علی_صاحبی/ #مهدی_اسکندری/ #شیدا_لطفعلیان
📇 انتشارات: #سایه_سخن

۲۱ دی ۹۵ ، ۰۸:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

روشهای برخورد موفق و صحیح با همسر

روشهای برخورد موفق و صحیح با همسر:

۱_ خواسته‌هایتان را به روشنی بیان کنید( در بیان خواسته های خود از همسرتان صراحت بیان داشته باشید تا سوءتفاهم پیش نیاید).
 
۲_ به‌خود و همسرتان به چشم یک تیم دو نفره بنگرید(یعنی اینکه هر دوی شما، انسان‌های منحصر به فردی هستید با نگرش‌ها و توانمندی‌های متفاوت؛ و همین تفاوت‌ها بیانگر ارزشمند بودن شما به‌عنوان یک تیم است).

 
۳_ مسائل را به موقع حل کنید( اجازه ندهید وجودتان انباشته از خشم شود که کینه در وجودتان رخنه کند).
۴_ گوش کنید، صادقانه گوش کنید( بدون هیچ داوری، به نگرانی‌ها و گله‌های همسرتان گوش کنید).
 
۵_ برای حفظ روابط صمیمانه با همسرتان، کوشا باشید (یکرنگی و یکدلی اتفاقی به وجود نمی‌آید. داشتن روابط موفق، مستلزم سال‌ها توجه مستمر است).
 
۶_ هرگز قدرت زیبا جلوه کردن و سر زنده بودن را دست کم نگیرید ( روابط زناشویی، خوب است، اما نجواهای عاشقانه شیرین‌تر است. حفظ روابط زناشویی آسان است، اما ایجاد صمیمیت و نزدیکی مشکل. این کار به صداقت و راستی، صراحت در گفتار، بیان خود، در میان گذاشتن نگرانی‌ها و نیز علایق خود، ترس‌ها، دلتنگی‌ها و همین طور امید و آرزوها نیاز دارد).
 
۷_ به آینده فکر کنید( همواره خواسته‌ها و آرزوهایتان را با هم در میان بگذارید تا اطمینان یابید که هر دوی شما در این مسیر باهم هستید).
 
۸_ انرژی خود را حفظ کنید، سالم و با نشاط بمانید( تمام زندگی‌های مشترک، افت‌و‌خیز‌های خودشان را دارند و همیشه حوادث زندگی بر وفق مراد نیست، اما همکاری و همفکری در مواقع سخت، روابط زناشویی را محکم تر می‌کند).
 
۹_ عشق را مطلق تصور نکنید( عشق کالایی نیست که داشته باشید یا نداشته باشید. عشق احساسی است با فرازونشیب‌هایش و این بستگی به نحوه برخورد شما دارد).

۲۱ دی ۹۵ ، ۰۸:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

عشق از دست رفته هنوز هم عشق است .

#قطعه_ای_کتاب ☕️📚
عشق از دست رفته هنوز هم عشق است .
فقط شکلش عوض می شود ،
همین .
دیگر نمی توانی لبخند عشقت را ببینی یا برایش غذا ببری یا موهایش را نوازش کنی و یا با او برقصی . اما وقتی این حس ها ضعیف می شوند ، حس های دیگر قدرت می یابند،
خاطرات ...
 خاطرات شریکت می شوند . تو آن را غذا می دهی . بغلش می کنی . با ان می رقصی .
زندگی باید به پایان برسد ولی عشق نه ...


از کتاب پنج نفری که در بهشت به ملاقات شما می آیند

میچ آلبوم

۲۱ دی ۹۵ ، ۰۷:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

به احساس درونت گوش کن!!!

💕✍

به احساس درونت گوش کن

ﺍﯾﻦ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺩﺭﻭﻧﯽ ﺍﺳﺖ! ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ. ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﺪﺍﻧﺪ. ﭼﻮﻥ ﺍﺯ
ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻗﺎﺑﻞ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻧﯿﺴﺖ. ﻭﻗﺘﯽ ﺳﺮﺕ ﺩﺭﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ. ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﺁﻥ ﺭﺍ
ﺍﺛﺒﺎﺕ ﮐﻨﯽ. ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ، ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ. ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﻨﯽ. ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﺁﻥ
ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ ﺗﺎ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺭﺳﯽ، ﻣﻮﺷﮑﺎﻓﯽ ﯾﺎ ﺗﺠﺰﯾﻪ ﻭ ﺗﺤﻠﯿﻞ ﮐﻨﺪ.
ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺩﺭﻭﻧﯽ، ﭼﻨﺎﻥ ﺩﺭﻭﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺣﺘﯽ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﻨﯽ ﮐﻪ ﻭﺟﻮﺩ
ﺩﺍﺭﺩ. ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﻧﮑﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﮑﺎﺭ ﻏﯿﺮ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ
ﺍﺳﺖ. ﺣﺘﯽ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﻋﺎﺷﻖ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ، ﺍﯾﻦ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺩﺭﻭﻧﯽ ﺍﺳﺖ،
ﺣﺴﯽ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ! ﭼﯿﺰ ﻧﯿﺴﺖ، ﺷﯽﺀ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺑﺘﻮﺍﻧﯽ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﯼ
ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ.
ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺩﺭﻭﻧﯽ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ ﺧﺎﺹ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ. ﺍﻣﺎ ﺑﺪﻟﯿﻞ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﻋﻠﻤﯽ، ﻣﺮﺩﻡ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺩﺭﻭﻧﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ. ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺘﮑﯽ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ.
ﺷﻤﺎ ﭼﻨﺎﻥ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺑﮕﻮﯾﺪ : « ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻣﯽ ﺁﯾﯿﺪ » ﻓﻮﺭﺍً ﺍﺣﺴﺎﺱ
ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ. ﺍﮔﺮ ﺑﯿﺴﺖ ﻧﻔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﮐﻨﻨﺪ، ﮐﺎﻓﯽ ﺍﺳﺖ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻪ
ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ: « ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ، ﺧﯿﻠﯽ ﻏﻤﮕﯿﻨﯽ، ﻣﻮﺿﻮﻉ ﭼﯿﺴﺖ؟ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ؟ » ﻭ
ﺷﻤﺎ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺷﮏ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ: « ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺁﺩﻡ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻢ، ﭘﺲ ﻻﺑﺪ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ
ﺍﺳﺖ. »
ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﻧﻈﺮﺍﺕ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻣﺘﮑﯽ ﻫﺴﺘﯿﺪ. ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﺍﯾﺪ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﺣﺴﺎﺱ
ﺩﺭﻭﻧﯽ ﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﯾﺪ.
ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺩﺭﻭﻧﯽ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﮐﺸﻒ ﺷﻮﺩ . ﭼﻮﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻫﺎ، ﺧﻮﺑﯽ ﻫﺎ ﻭ
ﻋﻮﺍﻃﻒ ﺍﻟﻬﯽ ﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺩﺭﻭﻧﯽ ﺩﺭﮎ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ .
ﺗﺤﺖ ﺗﺎﺛﯿﺮ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺭﺍ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﮐﻨﯿﺪ. ﺣﺘﯽ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﯿﺪ،
ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺩﺭﻭﻧﯽ ﺗﺎﻥ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﺪ. ﺑﻪ ﺁﻥ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻨﯿﺪ.
ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻨﯿﺪ ؛ ﺭﺷﺪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ ، ﺗﻐﺬﯾﻪ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻗﻮﯼ ﺗﺮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ...


۲۱ دی ۹۵ ، ۰۷:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دزدی انرژی روانی چیست؟

دزدی انرژی روانی چیست؟



بسیاری از ما وقتی کم می‌آوریم، درواقع دچار کمبود انرژی هستیم، اما به جای دریافت انرژی تمیز از غذاها، طبیعت، درختان، نور خورشید، ورزش، مدیتیشن و غیره، ناخودآگاه دست به دزدی انرژی می‌زنیم و از دیگران انرژی می‌گیریم.

راههای دریافت انرژی پاک در مواقعی که کمبود انرژی داریم:
۱ - خواب
۲ - غذای سالم و تازه
۳ - استراحت
۴ - تفریح
۵ - مدیتیشن
۶ - طبیعت، نورخورشید، گیاهان، حیوانات

معمولاً چهار طریق برای دزدی انرژی هست و چهار نوع رفتار را شامل می‌شود:

⭐️ افراد ظالم: این دسته با تهدید، ارعاب، داد و فریاد، ترساندن دیگران و رفتارهای پرخاشگرانه از دیگران انرژی می‌گیرند.

⭐️ افراد مظلوم: با مظلوم‌نمایی، درددل کردن و گفتن از غصه‌ها و گرفتاریهای خود، ما را وادار به دلسوزی می‌کنند و آخر هم می‌گویند «سبک شدم با تو حرف زدم». هدف این افراد از بازگو کردن مشکلات، راهنمایی و کمک گرفتن نیست. زیرا شما هرچه بگویید، آن‌ها کار خود را خواهند کرد. آنها فقط می‌خواهند کمبود انرژی خود را با جلب دلسوزی شما جبران کنند.

⭐️ افراد غرغرو: با نق زدن، ایرادگیری، بهانه‌گیری و توجیه کردن، دزدی انرژی می‌کنند و تعداد این دسته هم نظیر دو گروه قبلی بسیار است.

⭐️ افراد منزوی: این‌ها قوی‌ترین دزدان انرژی هستند و معمولاً بیشترین آسیب رو می‌توانند بزنند. قهر می‌کنند، سکوت می‌کنند و ناخودآگاه می‌خواهند با اینکار توجه ما را جلب کنند و از ما انرژی بگیرند.

#روانشناسی #نکته #زندگی

 

۲۱ دی ۹۵ ، ۰۷:۴۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

به مناسبت ارتحال آیت الله هاشمی رفسنجانی پیام افراد و تصاویری منتخب از ایشان+پیام رهبر معظم انقلاب آیت الله العظمی خامنه ای






🏴 پیام تسلیت رهبر انقلاب  اسلامی در پی ارتحال آیت‌الله #هاشمی_رفسنجانی

▪️بسم‌الله الرحمن الرحیم
انّا لله و انّا الیه راجعون

با دریغ و تأسف خبر درگذشت ناگهانی رفیق دیرین، و همسنگر و همگام دوران مبارزات نهضت اسلامی، و همکار نزدیک سالهای متمادی در عهد جمهوری اسلامی جناب حجت‌الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ اکبر هاشمی رفسنجانی را دریافت کردم.

▫️فقدان همرزم و همگامی که سابقه‌ی همکاری و آغاز همدلی و همکاری با وی به #پنجاه_و_نه_سال تمام می‌رسد، سخت و جانکاه است. چه دشواریها و تنگناها که در این دهها سال بر ما گذشت و چه همفکریها و همدلیها که در برهه‌های زیادی ما را با یکدیگر در راهی مشترک به تلاش و تحمل و خطرپذیری کشانید. هوش وافر و صمیمیت کم‌نظیر او در آن سالها، تکیه‌گاه مطمئنی برای همه‌ی کسانی که با وی همکار بودند به ویژه برای اینجانب به شمار می‌آمد.

▪️اختلاف نظرها و اجتهادهای متفاوت در برهه‌هائی از این دوران طولانی هرگز نتوانست پیوند رفاقتی را که سرآغاز آن در بین‌الحرمین کربلای معلّی بود به کلی بگسلد و وسوسه‌ی خناسانی که در سالهای اخیر با شدّت و جدیت در پی بهره‌برداری از این تفاوتهای نظری بودند، نتوانست در محبت شخصی عمیق او نسبت به این حقیر خلل وارد آورد.

▫️او نمونه‌ی کم‌نظیری از نسل اوّل مبارزان ضد ستم‌شاهی و از رنج‌دیدگان این راه پر خطر و پر افتخار بود.

▪️سالها زندان و تحمل شکنجه‌های ساواک و مقاومت در برابر این همه و آنگاه مسئولیتهای خطیر در دفاع مقدس و ریاست مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان و غیره، برگهای درخشان زندگی پرفراز و نشیب این مبارز قدیمی است.

▫️با فقدان هاشمی اینجانب هیچ شخصیت دیگری را نمی‌شناسم که تجربه‌ای مشترک و چنین دراز مدت را با او در نشیب و فرازهای این دوران تاریخ ساز به یاد داشته باشم.

▪️اکنون این مبارز کهنسال در محضر محاسبه‌ی الهی با پرونده‌ئی مشحون از تلاش و فعالیت گوناگون قرار دارد، و این سرنوشت همه‌ی ما مسئولان جمهوری اسلامی است.

▫️غفران و رحمت و عفو الهی را برای وی از صمیم قلب تمنا میکنم و به همسر گرامی و فرزندان و برادران و دیگر بازماندگان ایشان تسلیت عرض میکنم.

غفرالله لنا و له
سید علی خامنه‌ای
 ۱۹ دی‌ماه ۱۳۹۵







۲۰ دی ۹۵ ، ۰۸:۵۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

من،یک شهروند معمولی


معمولی بودن !
معمولی بودن در زندگی، میتواند سخت ترین وضعیت ممکن باشد.
مثلا:
شاگرد معمولی بودن، قیافه معمولی داشتن، دونده معمولی بودن، نقاش معمولی
بودن، دانشجوی معمولی بودن، نویسنده معمولی بودن، معمولی ساز زدن .معمولی

مهمانی دادن، فرزند معمولی داشتن

...
منظورم از "معمولی" همان است که عالی و ایده آل و منحصر به فرد و کمیاب و
در پشت ابرها نیست، بلکه همین جا، روی زمین، کنار ما، فراوان و بسیار هست.

فرهنگ ایده آل گرایی تیغ دولبه ای است که هم انگیزه ایست مثبت برای پیشرفت و
هم می تواند شوق و ذوق فراوان آدمهای معمولی را شهید کند.
من مثلا بعد از سالها با علاقه نقاشی کشیدن، روزی که فهمیدم در نقاشی خیلی
معمولی ام برای همیشه نقاشی را کنار گذاشتم. این کنار کشیدن زمانی بود که
همکلاسی دبیرستانم، در عرض دو دقیقه با مداد بی جانش، چهره معلم مان را کوبید
کنار طرحی که من بیست دقیقه طول کشیده بود تا دزدکی در حاشیه جزوه از او
بکشم.
حقیقت این است که دوستم در نقاشی یک نابغه بود و تمرین و پیگیری من خیلی با
نبوغ او فاصله داشت و من لذت نقاشی کشیدن را از خودم گرفتم تا خفت معمولی
بودن را تحمل نکنم.
آن روزها آنقدر ضعیف بودم که با شاخص های "ترین" زندگی کرده و خود را
مقایسه می کردم. و این ترین بودن آدم را ضعیف و شکننده می کند.

شاید همه آدم ها اینطور نباشند. من اما، همیشه در درونم یک سوپر انسان داشته ام
که می خواست اگر دست به گچ بزند، آن گچ حتماً بایستی طلا شود. یک توانای
مطلق که در هیچ کاری حق معمولی بودن را ندارد.
اما امروز فهمیده ام که معمولی بودن شجاعت می خواهد. آدم اگر یاد بگیرد معمولی
باشد نه نقاشی را میگذارد کنار، نه دماغش اگر معمولی است را عمل می کند، نه
غصه می خورد که ماشینش معمولی است، نه حق غذا خوردن در یک سری از
رستوران های معمولی را از خودش میگیرد، نه حق لبخند زدن به یک سری آدم ها
را، نه حق پوشیدن یک سری لباس ها را.
حقیقت این است که "ترین" ها همیشه در هراس زندگی می کنند. هراس هبوط (
سقوط) در لایه آدم های "معمولی". و این هراس می تواند حتی لذت زندگی،
نوشتن، درس خواندن، نقاشی کشیدن، ساز زدن، خوردن، نوشیدن و پوشیدن را از
دماغشان دربیاورد.
تصمیم گرفته ام خودِ معمولی ام را پرورش دهم. نمی خواهم دیگر آدم ها مرا فقط با
"ترین"هایم به رسمیت بشناسند. از حالا خودِ معمولی م را به معرض نمایش می
گذارم و
به خود معمولیم عشق می ورزم و به آدم ها هم اجازه دهم به منِ معمولی عشق
بورزند.


۱۹ دی ۹۵ ، ۱۳:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

#نخند

#تلنگر



کارگر شهرداری پشت گاریش نوشته بود: به کارم نخند ، محتاج روزگارم...

نخند...

به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید ارباب ، نخند !
به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری ، نخند !
به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چند ثانیه ی کوتاه معطلت کند ، نخند !
به دبیری که دست و عینکش گچی ست و یقه ی پیراهنش جمع شده ، نخند !

به دستان پدرت...
به جارو کردن مادرت...
به راننده ی چاق اتوبوس...
به رفتگری که در گرمای تیر ماه کلاه پشمی به سر دارد...
به راننده ی آژانسی که چرت می زند...
به پارگی ریز جوراب کسی در مجلسی...
به پشت و رو بودن چادر پیرزنی در خیابان...
نخند...

نخند که دنیا ارزشش را ندارد...
که هرگز نمی دانی چه دنیای بزرگ و پر دردسری دارند:
آدم هایی که هر کدام برای خود و خانواده ای، همه چیز و همه کسند.
آدم هایی که برای زندگی تقلا می کنند...
بار می برند...
بی خوابی می کشند...
کهنه می پوشند...
جار می زنند...
سرما و گرما را تحمل می کنند...
و گاهی خجالت هم می کشند...

خیلی ساده
هرگز به آدم هایی که تنها پشتیبانشان "خدا"ست، نخند !


۱۹ دی ۹۵ ، ۱۰:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

یوسف باش

ﭘﺪﺭﻡ میگفت:

ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ
ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺑﺎ ﺁﺑﺮﻭﯼ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﯽ!!!
ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺸﻪ ﭼﮏ ﻧﻮﯾﺲ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺗﺖ!!!

ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﻫﺎﺵ ،
ﻧﯿﺸﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ:
ﺍﯼ ﺑﺎﺑﺎ ؛ ﺩﻭﺭﻩ ﯼ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﺎ ﮔﺬﺷﺘﻪ
ﺩﺧﺘﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺭﻩ ﺯﻣﻮﻧﻪ
*ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﭼﺮﺍﻍ ﺳﺒﺰ ﻣﯿﺪﻥ؛
*ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﺷﻮﻧﻪ؛
ﭘﺪﺭﻡ ﺗﻮ ﭼﺸﻤﺎﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ ﺯﻟـﯿـﺨـﺎ ﺯﯾﺎﺩﻩ ،
                  ﺗﻮ " ﯾـﻮﺳـﻒ "ﺑﺎﺵ !!!

ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺭﻭ ﺷﻨﯿﺪﻡ
ﻣﻮ ﺑﻪ ﺗﻨﻢ ﺳﯿﺦ ﺷﺪ ﺯﺑﻮﻧﻢ ﺑﻨﺪ ﺍﻭﻣﺪ
ﺩﯾﮕﻪ ﻫﯿﭻ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﺪﻡ

ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻫﻢ ﺣﻖ ﻣﯿﮕﻔﺖ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺯﻟـﯿـﺨـﺎ ﺯﯾﺎﺩ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻫﺴﺖ؛


ﺍﻭﻥ ﻣﻨﻢ ﮐﻪ
ﺑﺎﯾﺪ " ﯾـﻮﺳـﻒ " ﺑﺎﺷﻢ




۱۹ دی ۹۵ ، ۰۹:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

۵ دلیل برای اینکه نباید به رابطه های گذشته برگردیم..‌!!!


گاهی‌اوقات ما جذب کسانی می‌شویم که با ما بد بوده‌اند. هرقدر هم که این افراد با ما بدرفتاری کرده باشند، باز هم دوستشان داریم. ولی چه چیز باعث می‌شود که توانایی مقاومت دربرابر این افراد را نداشته باشیم؟ جذابیت آنها برای ما همیشگی است و عذرخواهی‌ها و وعده‌هایشان تمامی ندارد. حتی بعد از اینکه آنها را ترک می‌کنید، وسوسه برگشتن به آنها دیوانه‌تان می‌کند. در زیر به ۵ دلیل مهمی اشاره می‌کنیم که می‌گوید چرا نباید به این رابطه‌های مسموم برگردید.

۱) آنها هیچوقت تغییر نخواهند کرد.

قسم می‌خورند که عوض شده‌اند و شما هم به خودتان می‌گویید که اینبار همه چیز متفاوت خواهد شد. ولی این احتمال وجود دارد که همه چیز دقیقاً مثل دفعه قبلی پیش رود. آدم‌ها به‌ندرت عوض می‌شوند و تغییر می‌کنند. به جای اینکه چشمانتان را ببندید و به امید بهترین‌ها باشید، بایستید و «نه» گفتن را یاد بگیرید. خوشبینی شما هیچ کمکی به تغییر اوضاع نمی‌کند

۲) شما هیچوقت برایشان اولویت نخواهید بود.

نیازها و احساسات شما همیشه در انتهای لیست اولویت‌های اوست. رابطه شما همیشه برای او انتخاب دوم است و معمولاً برای وقت گذراندن با شما وقتی ندارد. رابطه شما فقط برای تقویت اعتمادبه‌نفس او و برطرف کردن نیازهایش است و احساسات شما مدام خدشه‌دار می‌شود.

۳) هیچوقت نمی‌توانند خوشحالتان کنند.
لازم نیست با کسی وقتتان را بگذرانید که شما را پایین می‌آورد، تحقیرتان می‌کند یا با شما مثل فردی دم‌دستی رفتار می‌کند. یک رابطه سالم باید برای هر دو طرف همراه با لذت باشد، نه اینکه بیشتر به شما حس تنها بودن را منتقل کند.

۴) باید گذشتن و فراموش کردن را یاد بگیرید.
برگشتن به یک رابطه، باوجود بد بودن آن، به نظر آرامش‌بخش می‌رسد. همه ما آشناییت را با راحتی مرتبط می‌دانیم و برای راحتی سعی می‌کنیم با چیزها یا کسانی که می‌شناسیم ارتباط برقرار کنیم. ولی این یک چرخه شوم تمام‌نشدنی از درد و دلشکستگی برایتان به ارمغان خواهد آورد. برگشتن به عادت‌های قدیمی بسیار ساده است ولی دیر یا زود، متوجه می‌شوید که برای بقا، باید یاد بگیرید که بگذرید و فراموش کنید.

۵) شما سزاوار بهتر از اینها هستید.
هیچوت نباید با چیزی که کمتر و پایین‌تر از لیاقت و شایستگی‌مان است راضی شویم. افراد معمولاً بعد از یک رابطه مسموم تصور می‌کنند که مستحق بدرفتاری هستند. علاوه بر این، کم‌کم شروع به مقصر دانستن خودشان برای مشکلات موجود در رابطه‌قبلی می‌کنند. ولی برای اینکه خودتان را به طور واقعی از کسی که اذیتتان کرده است، آزاد و رها کنید، باید یاد بگیرید که دست از متهم کردن خودتان بردارید. سعی کنید درک کنید که نباید بدرفتاری‌های دیگران را تحمل کنید.

بیرون آمدن از یک رابطه سخت است. ولی مقابله با وسوسه برگشتن به کسی که اذیتتان کرده است، سخت‌تر هم می‌تواند باشد. به دست آوردن کنترل دوباره روی رفتاری که با شما می‌شود قدم مهمی در یادگیری دوست‌داشتن دوباره است.
خیلی مهم است که درک کنید هر اتفاقی هم که بیفتد، خوشبختی شما در دستان خودتان است.
#روانشناسی

۱۹ دی ۹۵ ، ۰۹:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

من مشکل گشا


گاهى  نخواستن در یک لحظه اتفاق میفتد.
در یک لحظه بارِ همهء خواستن و دوست داشتنت را زمین میگذارى و دیگر زورت به بلند کردنش نمیرسد.
مثل وقتى که میشنوى: "نذار مهمونت معذب باشه"
و تو را انگار با مسلسل به رگبار میبندند.

یا اینکه "تا وقتى نزدیک من نیستى حرف نزن"
و همه چیز در دلت تمام میشود.
 خواستن و دوست داشتن رنگ از رخشان میپرد.
دوستى ات هم تمام میشود.

یا مثلاً "آره من بیشعورم، تو ببخش"
و بخشش معنى اش را از دست میدهد.
همهء اینها در یک لحظه اتفاق میفتد.

مثل دیدن چشمانت که برق و جانِ همیشه را ندارند.
مثل دوستت دارمى که مدتهاست نه شنیده و نه دیده میشود.
مثل خانه اى که شور و گرمىِ خانه را ندارد.
مثل من، وقتى از خواستن و دوست داشتن، خالى شدم و خالى ماندم.
جاىِ آن خالى را، جاى آن حجم از خواستن و دوست داشتن را در من دیگر همان چیز قبلى پر نمیکند.
دیگر شنیدن دوستت دارم از زبانت دلگرمم نمیکند.
دیگر نمیتوانم فکر کنم دلت بودنم را میخواهد وقتى میگویى "باش"

میان صفحهء وسیع دوست داشتنم حفره هایى هست. حفره هایى که میبینمشان، میشناسمشان، و دوست دارمشان!
حفره هایى که انگار نه فقط در دلم، که در نگاهم هم هستند. انگار کن که وقتى به تو نگاه میکنم، تو را دیگر نه مثل همیشه، که حفره حفره میبینم.
سوراخ سوراخ و ناقص.
اینها همه از قدرت کلمات است که وقتى با شتاب از کمان در میروند
میشنویشان و یک چیزى ته دلت میسوزد.
ناگهان و پر شتاب.
آنقدر که فرصت نمیکنى بگویى "آخ"

گاهى در لحظه اتفاق میفتد نخواستن.
در همان لحظه که کلمات امان ندادند بگوییم "آخ"
فقط به خودمان آمدیم و دیدیم حفره حفره ایم و دوست داشتنمان زخم خورده است، آماس کرده و ملتهب است.
تیمارش میکنیم که خون نریزد حداقل از زخمهایش.
با پادرمیانىِ جادوىِ زمان، خونش بند میآید، التهابش از بین میرود، ورمش میخوابد، اما جایش میماند.
این را وقتى میفهمى که میخواهى دوباره دوست بدارى و نمیتوانى.
درست تر شاید این است که بگویم مثل قبل نمیتوانى.
شکل و نوع و جنس دوست داشتنت تغییر میکند.


من امروز، تیرهاىِ بزرگِ به جان نشستهء دیروزم را نه اینکه دوست بدارم، اما به یاد دارمشان.
آنها یادگار و یادآور نقطه هاى عطف من و زندگى من اند.
یادگار همهء آن لحظه هایى که به چلهء دل نشستند.
با تمام جزئیات.
حالا خودِ سخت جانم را به جان دوست میدارم و بابت اینهمه مقاومت و همراهى محکم به آغوشش میکشم.
خودم خوب میداند که اگر نداشتمش، زندگى بدون این حجم از دیوانگى، ذوقى چنان نداشت که هیچ، چیزهاى خوبِ زیادى را کم میداشت.

۱۹ دی ۹۵ ، ۰۹:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰