کلی مطلب باحال و علمی میتونی اینجا پیدا کنی

۵ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

دلنوشت نمیدام چندم


راستش را بخواهی اوائل ک این وبلاگ را ساختم قرار روزانه ای با خود داشتم ک هر صبح یا شب چند پست خوب با شما به اشتراک بگذارم

اویلش همه چیز خوب بود اوضاع روتین وار میگذشت و من مسروراز شکستن تابو و کمک به هم زبانانی ک این مطالب را میخواندند اما کسی نمیداند ک بازی روزگار چگونه خواهد بود کم کم گذشت و بار و فشار زندگی بیشتر مرا درگیر کرد

روزگارانی بر منو شما گذشت ک گفتنش جز زخمی بر زخم و دردی بر درد نمی افزود

سختی هایی از جنس مرگ درد و زلزله،از جنس از دست دادن دوستان و آشنایان و عزیزان

از بلاهایی ک گاهی صبر ایوب نبی هم تمام میشود و میشکند آن حلم و ادب لقمان

راستش را بخواهید خسته ام

خسته تر از همیشه

از فوج فوج اخبار بد و روز مرگی های مداوم

از این زندادن تن و جبر جغرافیای

حالا از پس گذر این همه زمان و و روزگار و ایجاد وبلاگی ک ب گواه همین دنیای دیجیتال 1129 روز از تولدش در این وا نفسا گذشته

من خسته تر از همیشه دوباره ب این کنج پناه آوردم تا شاید یادآور روزگار کمی بهترم باشد و بتوانم برای ادامه مسیر لختی آسایش را تجربه کنم

راستش را بخواهید دیشب ک داشتم برای این برگشت ب گذشته نقشه میریخم ب ذهنم خورد ک سری ب رادیو چهرازی بزنم

دیدم دوباره برگشته

با متونی شاید قوی تر

اما رنگ و بویی از گذشته را نمیداد

و من باز هم سرخورده تر شدم از گذشته ای ک دیگر نیست و آینده نامعلوم پیش رو

۲۵ دی ۹۸ ، ۰۹:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

روش هایی برای آرامش روان و کاهش نگرانی

می خوام کمتر نگران باشم ولی چطور؟

راه نخست اصلاح فکر
فکرمون رو درست کنیم. هی فکر نکنید اگه فلان اتفاق بد بیفته. شک و تردید رو از خودتون دور کنید.
 وقتی پا میشید از خواب به خودتون بگید همه چیزایی که نیاز دارید رو دارید.
 یک سری جملات مثبت بنویسید و هر صبح یکیشون رو تکرار کنید.
رابطه تون با نگرانی رو عوض کنید
وقنی نگرانی میاد سراغتون

ادامه مطلب...
۲۵ دی ۹۸ ، ۰۹:۳۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تنها در تو به شادمانی می‌نگرم ری‌را

تنها در تو به شادمانی می‌نگرم ری‌را
هرگز تا بدین پایه بیدار نبوده‌ام.

توی اتاق تبریز دانشجویی ما، دو تا ،ری را بودند که نوبتی از توی ضبط صوت توشیبای قدیمی وارد اتاق می شدند و میان خرت و پرت ها و کتاب ها سرک می کشیدند.یکی ری رای نیما بود که باصدای زخم آجین شاملو خوانده می شد.
یکی هم ری رای سیدعلی صالحی که توی صدای خسرو شکیبایی خانه داشت و باور نمی کرد که حال همه ی ما خوب باشد.
 من این یکی را دوست تر داشتم.

عکسش هم روی جلد کاست بود که ابروهای کمانی داشت و چشم های درشت شیطان.
دانشجویی که به آخر رسید هم این دو تا باز گاهی سری می زدند تا مطمئن بشوند که صدا می آید امشب و حال همه ی ما خوب است و این حرف ها...
اما خب، تکراری بودند. نه قد می کشیدند، نه دیگر حرف تازه ای داشتند. از جنس خیال بودند. اسطوره های اثیری، که مخاطب گفته های نگفتنی و بغض های نهفتنی بودند.حرف نمی زدند... تنها شنوای خاموش لحظه های دل آشفتنی بودند.

ری رای سوم ده سال پیش پیدایش شد.این یکی کار حامد بود.حامد اسما عیلیون که هم دندانپزشک تبریز خوانده ای بود و هم نویسنده ی کاربلدی بود

موجودات عجیبی هستند این نویسنده ها.کاری می کنند که با آن چیزی که خلق کرده اند طوری خو بگیری که انگار سالهاست که جزیی از بودن تو بوده اند.
 این یکی ری را هر روز قد می کشید و ما می خواندیم که چه خلقیات و عادت هایی دارد و چه زبان ها که بلد است و چه آرزوهایی که دارد و چه چیزهایی را خوش نمی دارد.

این یکی ری را چشم های روشن و موهای خوش رنگی دارد و از آن دو تای دیگر دلبرتر و سرتر است و ما مشتاقانه قصه هایش را دنبال می کنیم. کتاب می خواند.شعر بلد است. نظر می دهد. اصلا هم تکراری نمی شود و هر روز شیرینکاری تازه ای می کند.

این یکی ری را، از جنس خیال و گلایه و دیروز نیست..حرف ها دارد برای امروز... برای فردا...
بودنش یعنی که می شود دوباره دید.می شود با همین بذر و توشه و پیشینه، دوباره قد کشید..می شود میان اینهمه رگبار که از زمین و از آسمان می بارد، حرف پرواز را پیش کشید.

هی حامد...
بگو که این وقفه و این کابوس، یک ترفند از نویسنده ای است که خوب بلد است چطور قصه را ادامه بدهد که تعلیق جذابی داشته باشد و خواننده را دنبال خودش بکشد.

دست بردار پسر
 قلمت را تیز کن و ادامه ی داستان را بنویس..ادامه ی ری رایت را که حالا، ری رای بسیاری از ماست.ما که منتظریم...

میان اینهمه همهمه ی بی صدا و میان اینهمه بغض بی هوا، قصه ی ری را است که هنوز آدم سرگشته ی بی حوصله را، به ماندن و رفتن و آمدن و برگشتن دعوت می کند. به بودن و دیگرگونه بودن. به حنجره ی جنگل... به پنجره ی امید.

حامد اسماعیلیون
دست برندار پسر...ادامه اش را بنویس...

۲۵ دی ۹۸ ، ۰۹:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

از لحاظ روانی «بچه» هستید یا «بالغ»؟

از لحاظ روانی «بچه» هستید یا «بالغ»؟

اگر سن‌تان از ۲۰ سال گذشته، اما هنوز قدر داشته‌هایتان را نمی‌دانید، مسئولیت رفتارهایتان را نمی‌پذیرید و ... خودتان را بالغ ندانید.
برای این‌که دیگر «بچه» محسوب نشوید یا لقب نابالغ را به شما ندهند، لازم است ویژگی‌ها و رفتار‌های خاصی داشته باشید، مثلا این‌که بتوانید از خوشحالی یک نفر دیگر شاد شوید. در ادامه به ۱۰ ویژگی شخصیتی افرادی اشاره می‌کنیم که از لحاظ روانی می‌توان به آن‌ها لقب بالغ را اعطا کرد.

_هیجانات و احساسات‌تان را کنترل می‌کنید

یک فرد بالغ به جای این‌که به راحتی از چیزی یا کسی عصبانی شود و پرخاش کند، می‌تواند

ادامه مطلب...
۲۵ دی ۹۸ ، ۰۹:۳۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

قانون "کارما"

در دنیا قانونی وجود دارد به نام قانون "کارما"
قانون کارما یعنی اگر بزنی یک روزی میخوری
یعنی اگر شکستی یه روز خودت هم میشکنی
خلاصه کنم برایت قانون کارما همان ضرب المثل معروف است که میگوید از هر دستی بدهی از همان دست پس میگیری
آن زمان که دلی را شکستی
آن زمان که اشک کسی را دراوردی
آن زمان که زخمی زدی
بترس از قانون کارما که اگر توبه کنی و پشیمان هم شوی سودی ندارد و این قانون چه بخواهی چه نخواهی بر زندگی تو پیاده میشود ...
بترس از قانون کارما ...
کارما یعنی زمین بدجور گرد است ...

۲۵ دی ۹۸ ، ۰۹:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰