کلی مطلب باحال و علمی میتونی اینجا پیدا کنی

۳۸۲ مطلب با موضوع «عمومی/اجتماعی» ثبت شده است

عشق اسانسی

یه چیزایی تو زندگیمون اسانس دارن.
یعنی چون خود واقعیشون در دسترس ما قرار نمیگیرن،
مجبور میشیم از اسانسشون استفاده کنیم.
مث آب پرتقال هایی که در سوپرمارکت ها فروخته میشن و نیمی آب و باقی اسانسن.
اما ما گاهی چون هوس میکنیم و چون فصل پرتقال هم نیست،
به اسانسشون رضایت میدیم!
اما یادمون باشه:
یه چیزایی رو

ادامه مطلب...
۱۸ بهمن ۹۶ ، ۲۲:۴۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

آدمهایی با خط سبز . .

با ارزش باش . .
با ارزش زندگی کن . .
برای خودت خط هایی داشته باش!
روی بعضی چیزها
زیر بعضی چیزها
و دور بعضی چیزها
خط قرمز هایی
خط سبزهایی
و خطوطی,زرد . .
دور بعضی آدمها را
ادامه مطلب...
۱۸ بهمن ۹۶ ، ۲۲:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نایجل،پرنده‌ای که سال‌ها عاشق یک مجسمه سنگی بود.








 نایجل،پرنده‌ای که سال‌ها عاشق یک مجسمه سنگی بود.
به گزارش گاردین، داستان عشق نایجل در سال ۲۰۱۳ میلادی آغاز شد.

زمانی که این پرنده پلیکان‌مانند به جزیره مانا در یکی از کرانه‌های نیوزیلند منتقل شد.

حدود ۲۰ سال پیش، یک مدافع حفظ منابع طبیعی در کشور نیوزیلند، ۸۰ عدد مجمسه بتنی از این پرنده‌ها را در جزیره مانا نصب کرده بود
تا این پرنده‌های سنگی سبب جلب توجه پرنده های واقعی شده و آن‌ها را به سمت این جزیره بکشانند.

اما در نهایت فقط یک پرنده به نام نایجل پایش به جزیره مانا باز شد
و چندین سال در

ادامه مطلب...
۱۷ بهمن ۹۶ ، ۲۲:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

اصل بقای سختی.

گه بخوام باهات رو راست باشم باید بگم که زندگی یک جورایی سخته.

من بهش میگم اصل بقای سختی.
یعنی سختی از شکلی به شکل دیگه تبدیل میشه ولی نابود نمیشه.

 برای همین هم توی یک زندگی خیلی خوب و عادی، جایی که هیچ کی به هیچ کی به خاطر عقایدش شلیک نمی کنه و همه چی آرومه؛ آدمهای زیادی مشت مشت قرص ضد افسردگی می‌خورن که بتونن خودشون رو هر روز صبح از توی رختخواب بکشن بیرون .
 آدمهای پف کرده، آدمهای بد حال؛ آدمهای روی لبه.

خیلی ‌ها معتقدن که پیشرفت تکنولوژی، اینترنت، نخودفرنگیِ غیر ارگانیک و گلوتن، ما‌ ها رو اینجوری کرده و قدیم‌ها مردم خوشبخت‌تر بودن. تو بشنو و باور نکن.

حتی هزار‌ها سال پیش شاهزاده‌ای هندی به نام سیزارتا –یا همون بودا– گفت که زندگی

ادامه مطلب...
۱۷ بهمن ۹۶ ، ۲۲:۲۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تو برای من هیچ کاری نکردی!

تو برای من هیچ کاری نکردی!



حتی اگر خودتان را قطعه قطعه کنید و برای آرامش و رفاه کسی در چرخ گوشت بیندازید و رشته رشته شوید، یک روز از راه می رسد که همان کس، توی چشمتان خیره شود و می گوید:
_تو هیچ وقت، هیچ کاری برای من نکردی!

 وقتی این "هیچ" را می گوید دلت می خواهد زندگی دنده عقب داشت و مثل خرسی که تمام یک زمستان سرد را در دل غاری گرم می خوابد، برمی گشتی به بطن مادرت، کز می کردی، همانجا می ماندی و هرگز به این دنیا نمی آمدی.

اگر می خواهید در این دنیا زنده بمانید تمرین کنید از

ادامه مطلب...
۱۷ بهمن ۹۶ ، ۲۲:۲۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

هنگام حمله قلبی چه باید بکنیم؟


حملات قلبی این روزها بسیار زیاد شده. هنگام حمله قلبی چه باید بکنیم؟

اگر دچار حمله قلبی شدید در این شرایط چه باید کرد؟ نکات زیر حتما به شما کمک خواهد کرد.

اتلاف وقت _ وقتی چنین شرایطی رخ می‎دهد اصلا درنگ نکنید.

بسیاری از افرادی که دچار حمله قلبی شدند قبل از رسیدن به بیمارستان از بین رفتند. در صورتی که به موقع به بیمارستان برسید شانس زنده ماندن بسیار زیاد است.

نشانه‎های معمول_نشانه‎های حمله قلبی درد سینه، پشت گردن و کمر، تنگی نفس و

ادامه مطلب...
۱۷ بهمن ۹۶ ، ۲۲:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

من مستحق آرامشم.

وقتی می شود دقایق عمرت را با آدم های خوب بگذرانی چرا باید لحظه هایت را صرف آدم هایی کنی که با دل های کوچک ِشان مدام درگیر حسادت ها وکینه ورزی هایِ بچه گانه اند یا مدام برای نبودنت، برایِ خط زدنت تلاش می کنند؟ نه، همیشه جنگیدن خوب نیست! این روزها فهمیده ام برای اثبات دوست داشتن، برای به دست آوردن دلِ آدمها، برای اثبات خوب بودن نباید جنگید! بعضی چیزها وقتی با جنگیدن به دست می آیند بی ارزش می شوند! این روزها نسخه یِ فاصله گرفتن را می پیچم برای هر کسی که رنجم می دهد . این را با خود تکرار می کنم و می بخشمشان. نه به خاطر اینکه مستحقِ بخشش اند! تنها به این خاطر که "من مستحق آرامشم."

۱۷ بهمن ۹۶ ، ۲۲:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

یه جایی باید بهت بَر بخوره ؛


یه جایی باید بهت بَر بخوره ؛
 
باید جلویِ شوخی هایِ بیجا و پر از تمسخرِ دیگران،
دخالت هایِ بی موردو اظهارِ نظرهایِ ناحق ،
رفتارایٍ توهین آمیز نامهربونِ آدمایِ اَطرافِت وایستی.
همون وقتی که راننده تاکسی بقیه یِ پولِتو نمیده چون فکر میکنه اونجا غریبی ،
همون وقتی که از علایق و احساساتِت حرف میزنی و یه سِریا به حرفایِ جِدیت میخندن ،
همون وقتی که

ادامه مطلب...
۱۷ بهمن ۹۶ ، ۲۲:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

به انسان بودنت شک کن...


چه زیبا گفت فروغ فرخزاد :
 اگر مستضعفی دیدی،
 ولی از نان امروزت
 به او چیزی نبخشیدی.
 به انسان بودنت شک کن
 اگر چادر به سر داری،
 ولی از زیر آن چادر
 به یک دیوانه خندیدی
 به انسان بودنت شک کن
 اگر قاری قرآنی،
 ولی در درکِ آیاتش
دچارِ شک و تردیدی.
 به انسان بودنت شک کن
 اگر گفتی خدا ترسی،
 ولی از ترس اموالت
 تمام شب نخوابیدی.
 به انسان بودنت شک کن
 اگر هر ساله در حجّی،
 ولی از حال همنوعت
 سوالی هم نپرسیدی.
 به انسان بودنت شک کن
 اگر مرگِ کسی دیدی،
 ولی قدرِ سَری سوزن
ز جای خود نجنبیدی
به انسان بودنت شک کن...

۱۷ بهمن ۹۶ ، ۲۲:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بیایید از این به بعد نپرسیم...


بیایید از این به بعد نپرسیم...

از دوشیزه ها نپرسیم چرا ازدواج نمیکنی؟
وقتی ازدواج کردند، نپرسیم کی بچه دار می شید؟
وقتی بچه دار شدند نپرسیم کی براش یه همبازی میاری؟
از بچه ها نپرسیم: مامانو بیشتر دوست داری یا باباتو؟
در تربیت فرزند دیگران، حتی نوه هایمان هیچ دخالتی نکنیم!
هرگاه برای تولد بچه ای کادو میبرید، اگر خواهر یا برادری دارد، حتما برای آنها هم چیزی ببرید!
در مترو و اتوبوس به افراد زل نزنید!
موقع رانندگی، داخل ماشین بغلی را نگاه نکنید!
وقتی چراغ سبز میشود، با بوق اعلان نکنید!
به رانندگی خانوم ها خرده نگیرید!
وقتی دوستانتان را بعد مدتی میبینید، هرگز نگویید: چقدر پیر شدی یا از بین رفتی.
پول های شما برای بانکهای شهر نیستند! بیشتر خرج خودتان کنید و تا جایی که امکان دارد، به مسافرت بروید

۱۷ بهمن ۹۶ ، ۲۲:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

کجاها نبایدخندید !


کجاها نبایدخندید !

به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید ارباب
به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری
 
به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چند ثانیه ی کوتاه معطلت کند

به دبیری که دست و عینکش گچی ست و یقه ی پیراهنش جمع شده
به دستان پدرت
به جارو کردن مادرت
به راننده ی چاق اتوبوس
به رفتگری که در گرمای تیر ماه کلاه پشمی به سردارد
به راننده ی آژانسی که چرت می زند

به پارگی ریز جوراب کسی در مجلسی
به پشت و رو بودن چادر پیرزنی در خیابان

نخند که دنیا ارزشش را ندارد
که هرگز نمی دانی چه دنیای بزرگ و پر دردسری دارند:
آدم هایی که هر کدام برای خود و خانواده ای، همه چیز و همه کسند.
آدم هایی که برای زندگی تقلا می کنند
بار می برند.
بی خوابی می کشند.
کهنه می پوشند
جارو می زنند.
سرما و گرما را تحمل می کنند.
و گاهی خجالت هم می کشند

خیلی ساده
هرگز به آدم هایی که تنها پشتیبانشان "خدا"ست، نخند

۰۶ بهمن ۹۶ ، ۱۲:۳۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بلایی به اسم روزمرگی

دچار روزمرگی شده ام این ماه ها
روزمرگی هایی ک اتفاقات عجیبی دارد!
من سرد و گرم روزگار چشیده ام!
انهم چه سرد و گرمی
بیا تمامش کنیم این غم تمام نشدنی را
بیا خط قرمزی روی روزمرگی های بی حوصلی بکشیم
غم هایمان را روی ماسه ها بنویسیم و با تمام توان غرق در امواج خروشان دریای جزایر طاقدیسی شویم
بیا
کبریت آتش به جان چوب بکشیم و

ادامه مطلب...
۰۶ بهمن ۹۶ ، ۱۲:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

• چند توصیۀ زیبا •

• چند توصیۀ زیبا •

اوّل : تمام عددهای غیرضروری را از زندگیت بیرون بریز
این عددها شامل؛ سن، قد، وزن و سایز هستند..

دوّم: با دوستان شاد و سرحال معاشرت کن..

سوّم: به آموختن ادامه بده و همیشه مشغول یادگیری باش..

چهارم: تا می توانی بخند..
پنجم: وقتی اشک هایت سرازیر می شوند؛

ادامه مطلب...
۰۶ بهمن ۹۶ ، ۱۲:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بچه ها رو به دروغ آ»وزش ندهیم



یکی تعریف می‌کرد:
کنار سی و سه پل اصفهان نشسته بودم. نگاهم به دختر بچه سه یا چهار ساله خارجی افتاد که از پدر و مادرش اندکی فاصله گرفته بود و داشت مرا نگاه می‌کرد، بقدری چهره زیبا و بانمکی داشت که بی اختیار با دستم اشاره کردم به طرفم بیاید، اما در حالتی از شک و ترس از جایش تکان نخورد.

دو سه بار دیگر هم تکرار کردم اما نیامد

به عادت همیشگی، دستم را که خالی بود مشت کردم و به سمتش گرفتم تا احساس کند چیزی برایش دارم !

بلافاصله به سویم حـرکت کرد!!
در همین لحظه پدرش که گویا دورادور مواظبش بود بسرعت به سمت من آمد و یک شکلات را مخفیانه در مشتم قرار داد!
بچه آمد و شکلات را گرفت!

به پدرش که ایتالیایی بود گفتم:
من قصد اذیت او را نداشتم!

او گفت:
می‌دانم و مطمئنم که می‌خواستی با او بازی کنی، اما وقتی مشتت را باز می‌کردی او متوجه می‌شد که اعتمادش به تو بیهوده بوده است!

کار تو باعث می‌گردید که بچه، دروغ را تجربه کند و دیگر به کسی اعتماد نکند.

۰۲ بهمن ۹۶ ، ۲۲:۲۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

کاش میشد بازم برگشت به همون دوران. این زمونه با روحیه ی من یکی نمی سازه


قانون فوتبال دوران کودکی رو یادته؟

1. اونیکه از همه چاقتتر بود، همیشه دروازبان بود.
2. همیشه اونی که مالک توپ بود، میگفت کی بازی میکنه کی نه.

3. زیاد قسم میخوردی پنالتی بود، قسم نمیخوردی پنالتی نبود.
4. بازی زمانی تموم میشد که همه خسته میشدن.

5. مهم نبود که بازی چند چنده. هر کی گلِ آخر بازی رو میزد، برنده بود.
6. داور هم که کشک بود.

7. اگه یه موقع توپ گیر نمیومد, یه دبه پلاستیکی, یه چیزی بالاخره توپ بود.
8. اگه تو یارکِشی آخر انتخاب میشدی، دیگه امیدی واسه زندگی نبود.

9. لحظه ای که توپ میرفت زیر ماشینی که در حال حرکت بود, پر استرس ترین لحظه زندگی بود.
10. وقتی مالک توپ عصبانی میشد، بازی تموم میشد.

11. دختر همسایه از کوچه رد میشد، همه رونالدینیو میشدن.
12. کفشت، پیرهنت پاره میشد، کتکای شب رو نگو.

13. مسابقه با تیم کوچه بغلی, مثل لشکر کشی هیتلر به لهستان بود.

آره, یادش بخیر

قانون فوتبال دوران کودکی رو یادته؟

1. اونیکه از همه چاقتتر بود، همیشه دروازبان بود.
2. همیشه اونی که مالک توپ بود، میگفت کی بازی میکنه کی نه.

3. زیاد قسم میخوردی پنالتی بود، قسم نمیخوردی پنالتی نبود.
4. بازی زمانی تموم میشد که همه خسته میشدن.

5. مهم نبود که بازی چند چنده. هر کی گلِ آخر بازی رو میزد، برنده بود.
6. داور هم که کشک بود.

7. اگه یه موقع توپ گیر نمیومد, یه دبه پلاستیکی, یه چیزی بالاخره توپ بود.
8. اگه تو یارکِشی آخر انتخاب میشدی، دیگه امیدی واسه زندگی نبود.

9. لحظه ای که توپ میرفت زیر ماشینی که در حال حرکت بود, پر استرس ترین لحظه زندگی بود.
10. وقتی مالک توپ عصبانی میشد، بازی تموم میشد.

11. دختر همسایه از کوچه رد میشد، همه رونالدینیو میشدن.
12. کفشت، پیرهنت پاره میشد، کتکای شب رو نگو.

13. مسابقه با تیم کوچه بغلی, مثل لشکر کشی هیتلر به لهستان بود.

آره, یادش بخیر
 کاش میشد بازم برگشت به همون دوران.
این زمونه با روحیه ی من یکی نمی سازه

۲۹ دی ۹۶ ، ۲۱:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰