دیشب رفیقمو دیدم...🙃
+گفتم چرا اینقد داغون شدی...😔
-لبخند زد...🙂
+گفتم یه رول بکشیم...؟😉
-سرشو تکون داد...😊
+کام اولو که زدم رولو دادم بهش گفتم حالا بگو چت شد...؟😕
- سه کام سنگین کشید...👌
آروم زیره لب گفت بد شکستم...💔
+گفتم رفیق تو اینجوری نبودی کی ایقد داغونت کردع...؟😡
- از جیبش یه گردنبند در آورد چشاش سرخ شد گفت: اینو واس تولد عشقم خریده بودم...❤️
بهم پسش داد گفت میخواد ازدواج کنع رفت...🚶
حتی اجازه نداد باهاش خداحافظی کنم...😔
+چشام سرخ شد صدام لرزید گفتم مشتی واسش آرزو خوشبختی کن شاید قسمت هم نبودین...💔
- یه لبخند بهم زد گفت یه رول دیگه بچاق بکشیم....👌
+ گفتم پسر تو مگه همون بچه مثبته نبودی که سرش تو کارو زندگیه خودش بود ، آخه باهات چیکار کردن....؟!
- چشاش پر اشک شد گفت بودم ، دیگه نیستم ، فقط اینجوری میتونم کمتر بهش فکر کنم...💜
+اشک از چشام آویزون شد یکم نگاش کردم بهش گفتم ، تو چقدر شبیه منی...🙂
به خودم که اومدم دیدم جلو آینه واستادم ، دارم با خودم حرف میزنم...🙃💙